پدرخوانده (به انگلیسی: The Godfather) فیلمی داستانی-جنایی برندهٔ جایزه اسکار به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا، محصول سال ۱۹۷۲ کمپانی آمریکاییپارامونت است که بر اساس رمانی به همین نام از ماریو پوزو که در سال ۱۹۶۹نوشته شده، ساخته شدهاست. فیلمنامهٔ این اثر حاصل همکاری مشترک فرانسیس فورد کاپولا و ماریو پوزو است.
ماجرای فیلم بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ اتفاق میافتد و داستان فیلم درباره خانواده مافیایی کورلئونه میباشد. در فیلم ستارگانی همچون مارلون براندو، آل پاچینو، رابرت دووال، دایان کیتن و جیمز کان نقش آفرینی میکنند.
این فیلم خیلی زود مورد توجه منتقدان و تماشاگران عام، نه تنها در ایالات متحده که در تمام نقاط جهان، قرار گرفت. چندی نگذشت که محبوبیتی بینظیر کسب کرد تا آنجا که حال مقام دوم را در فهرست ۲۵۰ فیلم برتر وبگاه «IMDb» دارد.[۱]
به دلیل استقبال فوقالعاده تماشاگران از این فیلم، دو سال بعد از اکران آن، قسمت دیگری از این فیلم به نام پدرخوانده: قسمت دوم و در سال ۱۹۹۰ نیز قسمت سوم این فیلم با نام پدرخوانده: قسمت سوم ساخته شد.[۲]
بازیگران
- مارلون براندو (دون ویتو کورلئونه)
- ال پاچینو (مایکل کورلئونه)
- جیمز کان (سانی کورلئونه)
- ریچارد کاستلانو (پیت کلمنزا)
- رابرت دووال (تام هاگن)
- استرلینگ هایدن (کاپیتان مک کلوزکی)
- تالیا شایر (کانی کورلئونه)
- جان کازال (فردو کورلئونه)
- سیمونتا استفانی (آپولونیا ویتلی کورلئونه)

احتمالا همه آنهایی که چندین سال پیاپی در سیما مجموعههای تلویزیونی مهران مدیری را دنبال میکردند، از سهشنبه گذشته به نزدیکترین بقالی محل سری زدهاند تا جدیدترین مجموعه او «قهوه تلخ» را بخرند.
به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران(econews.ir)، مجموعهای که ابتدا قرار بود در تلویزیون پخش شود که به دلایل متناقضی که چندینبار اعلام شد، پخش نشد.
اما حالا که این مجموعه در سراسر کشور با تبلیغات بسیار وسیع پخش شده، خبر میآید که «قهوه تلخ» در نخستین روز پخش ۵۰۰ هزار نسخه فروخته است.
این مجموعه به صورت «تک دیویدی» یا «سه سیدی» عرضه میشود و قیمت آن هم ۲۵۰۰ تومان است.
خبر فروش ۵۰۰ هزار نسخهای در یکروز را سایت رسمی «قهوه تلخ» هم تایید کرده است.
با این اوصاف اگر ضرب و تقسیم سادهای بکنیم فروش یک روز این مجموعه دقیقا برابر است با یک میلیارد و ۲۵۰ میلیون تومان.
از طرف دیگر گفته میشود تیراژ پخش این مجموعه در هر فصل به دو میلیون نسخه خواهد رسید.
پس باز هم سر انگشتی حساب کنیم. دو میلیون ضرب در ۲۵۰۰ تومان مساوی است با پنج میلیارد تومان.
برای پیگیری موضوع سری به سوپرمارکتیِ پشت روزنامه میزنیم.
همه فیلمهایی را که به تازگی در شبکه سینمای خانگی توزیع شدهاند مرتب و منظم روی میز چیده است.
سریال «قهوه تلخ» را هم آن جلو گذاشته که یکی،دو تا بیشتر ازش نماندهاست.
«فروشش چطور است؟» ما میپرسیم ووی جواب میدهد: «عالی. میبینید که! چند تایی بیشتر نماندهاست.» تا میفهمد از روزنامه آمدهایم، خودش را جمعوجور میکند.
هرطور شده راضی میشود به چند سوال دیگر هم جواب دهد.
میگوید: «ما این سریال را دانهای ۱۸۰۰ تومن میخریم.» یعنی هفتصد تومان در هر مجموعه سود میکنند.
ضرب و تقسیمها رفتهرفته سخت تر میشوند. اگر بقالیها ۱۸۰۰ تومن میخرند، برای شرکتهای توزیعکننده چند تمام میشود؟ در این باره هم جستوجو بیفایده است.
هیچ خبر رسمیای در این باره منتشر نشده است. تنها اخباری که بهطور رسمی درباره شرکت الوند منتشر شده در همان سایت رسمی «قهوه تلخ» است: « ۹ شعبه در سراسر کشور، ۳۰ نماینده در سراسر کشور، تحت پوشش قراردادن ۴۰۰۰۰ فروشگاه خردهفروشی و عمده فروشی در سراسر کشور، همکاری با تمامی فروشگاههای زنجیره ای در کشور و…» ضرب و تقسیم دارد سختتر و سختتر میشود.
در اوایل روزهای سال ۸۹ بود که خبری توسط سایت جهان منتشر شد با این مضمون که در آخرین جلسهای که برای توافق میان مدیران شبکه سوم سیما و تهیه کنندگان این سریال برگزار شد، ظاهرا از طرف مدیر شبکه سوم سیما رقم سهونیم میلیارد تومان برای خرید این سریال پیشنهاد شد اما برادران آقاگلیان بهرغم رقم مذکور، دیگر درآمدهای حاصل از پخش این سریال را هم خواسته بودند که پذیرفته نشد.
با فرض درست بودن این خبر، میزان هزینهای که برای ساخت این سریال صرف شده تقریبا مبلغی حدود سه میلیارد تومان یا کمی کمتر و بیشتر است.
راستی اگر حساب و کتاب سختتان نیست، حساب کنید که در پایان پخش ۳۰ بستهای (شامل ۹۰قسمت) این سریال چند تومان اینور و آنور میشود؟ این مجموعه که توسط شرکت پخش الوند توزیع میشود طبق برنامهریزی به صورت هر هفته سه قسمت توزیع خواهد شد.
اینکه تهیهکنندگان این سریال چقدر از فروش این مجموعه سود میبرند به هیچ کس ربطی ندارد اما آیا نمیتوان میزان گردش مالی کل این مجموعه را مثلا با بودجه فرهنگی کل یک استان مقایسه کرد؟ حالا حساب کنید گردش مالی مجموعه قهوهتلخ پس از فروش ۳۰ قسمت چقدر است و چند درصد از بودجه فرهنگی کل کشور است.
خلاصه داستان
اخراجیها ۳
اخراجیها ۳ آخرین قسمت از سهگانه[۵] اخراجیها، به کارگردانی مسعود دهنمکی و محصول ایران است[۱۳][۱۴] که در ۱۹ اسفندماه ۱۳۸۹ در تالار بزرگ کشور اکران خصوصی [۱۵] و در ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ اکران عمومی شد.[۱۶] این قسمت اخراجیها به مسائل و مشکلات اخراجیها پس از جنگ و جامعه امروز میپردازد.[۱۷][۱۸][۱۹] تمام صحنههای مربوط به فیلم در فضای شهری و در تهران مقابل دوربین رفته است.[۲۰] این فیلم مانند اخراجیها و اخراجیها ۲ از مضمونجنگ ایران و عراق و روایتی طنز برخوردار است و به نوعی نتیجه قصه این سهگانه در این فیلم بیشتر نمود پیدا میکند.[۵] در این فیلم علاوه بر اشاره به انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، به مناظرههای انتخابات اشارهای کنایه آمیز شدهاست.[۲۱]این فیلم قرار بود در بخش مسابقه بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر حضور یابد.[۲۲] ولی به علت نرسیدن نسخه ۳۵ میلیمتری به هیأت داوری، در زمان تعیین شده از بخش مسابقه خارج شد. این فیلم در زمان اکران بیش از پنج میلیارد تومان فروش داشت. [۲۳]
این فیلم با فروش ۵ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان در داخل ایران، پرفروشترین و پرمخاطبترین فیلم سال ۱۳۹۰ بود.[۲۴]
داستان[ویرایش]
اخراجیها سه خط داستانی دارد که دو قسمت آن به جنگ ایران و عراق و یک قسمت آن به مسائل روز برمیگردد. «اخراجیها۳» یک نگاه منتقدانه به مناسبات سیاسی و اجتماعی بعد از جنگ دارد که با زبان طنز بیان میشود.[۲۵]
در بخشی از این فیلم محمدرضا شریفی نیا در هنگام مناظره با رضا رویگری به او میگوید:[۲۶]
بگم؟ بگم؟ بگم زنت دماغش رو کجا عمل کرده؟!
روند ساخت[ویرایش]
فیلمبرداری این فیلم از تاریخ ۱۰ آذرماه ۱۳۸۹ آغاز شد[۲۷] و در ۲۷ دی ۱۳۸۹ به پایان رسید[۲۸] که بیش از ۴۰ بازیگر مطرح در آن ایفای نقش کردند.[۲۹] در طی ۴۵ جلسه فیلمبرداری بیش از ۲هزار هنرور در سکانسهای مختلف مقابل دوربین قرار گرفتند.[۳۰] موسیقی فیلم توسط بهنام ابطحی ساخته شده و بهنام صفوینماهنگ فیلم را با شعری از محمدحسین جعفریان خواندهاست.[۳۱] ایمان امیدواری طراح گریم فیلم را بر عهده دارد.[۳۲][۶]
در ۱۳ آذر ۱۳۸۹ عوامل سازنده فیلم برای فیلمبرداری از یکی از صحنههای این فیلم اقدام به بستن تونل رسالت کردند و همین امر باعث به وجود آمدن ترافیک سنگین درساعات اولیه صبح شد.[۳۳] در ۲۱ دی ۱۳۸۹ یکی از هنروران فیلم نام ابراهیم مسعودی[۳۴] در حالی که گروه مشغول صرف ناهار بودند بر اثر بی احتیاطی از طبقه دوم ساختمانی سقوط کرد و درگذشت.[۳۵] لیدرهای طرفداران دو باشگاهپرسپولیس و استقلال سکانسهای تظاهراتهای خیابانی این فیلم را ساماندهی میکردند.[۳۶]
حمایتهای حکومت جمهوری اسلامی ایران[ویرایش]
خبرگزاری مهر در گزارشی عنوان کرد که اخراجیها ۳ برای رکورد شکستن از حمایت تلویزیون و نهادها برخوردار است.[۳۷] پخش اخراجیها واخراجیها ۲ از تلویزیون در نوروز و حضور دهنمکی همزمان با تحویل سال نو از اقدامات تبلیغاتی برای این فیلم بود.[۳۸] اختصاص بلیط رایگان فیلم اخراجیها بعنوان هدیه نوروزی در بعضی مراکز نظامی و فرهنگی از دیگر اقدامات حکومت جمهوری اسلامی ایران به سود این فیلم بود.[۳۹]
تهمینه میلانی کارگردان سینمای ایران در یادداشتی عنوان کرد که که از پیش از عید سال ۱۳۹۰ قرار بوده در اولین برنامه هفت در تلویزیون در سال جدید حضور داشته باشد تا این که یک روز پیش از تاریخ وعده داده شده، فریدون جیرانی کارگردان برنامه هفت به او اطلاع میدهد که مسوولان تلویزیون مسعود دهنمکی را جایگزین او کردهاند. میلانی میگوید همه تیزرهای سینمایی و زیرنویسهای تلویزیون به این فیلم اختصاص داده شدهاست، اما انگار این تبلیغات کافی نبودهاست و تلاش شده تا کارگردان اخراجیها ۳ در برنامه زنده هفت جایگزین من شوند و برای فیلم خود تبلیغ کنند[۴۰]
اعتراض به عدم رعایت حق تألیف[ویرایش]
فیلم اخراجیها با سه اعتراض در مورد نقض حق تألیف روبرو شد. محمد حسین جعفریان عنوان کرد که دهنمکی بدون اجازه شعری از او را که متعلق به بیست سال پیش است را در اخراجیها ۳ استفاده کردهاست. همچنین خبرها و عکسهایی منتشر شد که بیانگر کپی برداری پوستر فیلم اخراجیها از اثر دیگری است. از سویی دیگر حمید طالبزاده در مصاحبهای عنوان کرده که از ترانه <<همه چی آرومه>> او نیز بدون کسب اجازه در فیلم اخراجیها استفاده شدهاست.[۴۱]
بازیگران[ویرایش]
بسیاری از بازیگران نام آشنای ایران در این مجموعه ایفای نقش کردهاند. سید جواد هاشمی در نقش یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری بازی کرد.[۴] تینا پاکروان به عنوان مدیر تولید و محمدرضا شریفینیا یکی از بازیگران نقشهای اصلی فیلم است.[۴۲][۴۳]
بازیگر | شخصیت | نقش |
---|---|---|
محمدرضا شریفینیا | حاجی گرینف | رقیب اکبر دباغ در انتخابات ریاست جمهوری[۴۴] |
بهنوش بختیاری | همسر اکبر دباغ[۲۶] | |
رضا رویگری | اکبر دباغ | مردی به ظاهر مدرن نامزد انتخابات ریاست جمهوری[۴۴] |
لیلا اوتادی | همسر حاج صالح گرینوف.[۴۵] | |
نیما شاهرخشاهی | پسر حاج صالح گرینوف.[۴۶] | |
اکبر عبدی | بایرام لودر | بوقچیحاجی گرینف.[۴۷] |
امین حیایی | بیژن بزغاله بوقچی حاجی گرینف.[۴۷] |
بازتابها[ویرایش]
- مسعود دهنمکی در واکنش به بازتابهای ساخت این فیلم گفت:[۲۶]اما این بار در اخراجیهای سه با زبان طنز و کنایه با همه کار داریم. از چپ گرفته تا راست - گروه فشار گرفته تا گروههای تحت فشار. از خودمان تا خودتان.
- رضا رویگری اخبار منتشر شده در برخی رسانهها مبنی بر اینکه قرار است نقش میرحسین موسوی؛ به عنوان یکی از کاندیدهای ریاست جمهوری را بازی کند، تکذیب کرد.[۴۸]
- بهنوش بختیاری بازیگر فیلم ضمن گلایه از برخی برخوردها و واکنشها به خاطر بازی در این فیلم عنوان کرد که یکی از دوستانش که با او دوستی ده سالهای داشته به خاطر بازی دراین فیلم با او قهر کرده و قطع ارتباط نمودهاست.[۴۹]
- عادل فردوسی پور در برنامه نود در جملهای گفت که اخراجیها اصلا فیلم خندهداری نیست. ده نمکی درواکنش به سخنان فردوسی پور گفت: زیاد تمایل ندارم در خصوص این مسأله اظهارنظر کنم اما برای من و علاقمندان اخراجیها اصلا مهم نیست که عادل فردوسیپور در برنامه نود چه چیزی گفتهاست، فردوسیپور عددی نیست که بخواهد درباره اخراجیها حرفی بزند.[۵۰]
- وبگاه فارسی بیبیسی نوشت:[۵۱]مسعود ده نمکی در قسمت سوم اخراجیها، رویدادهای مربوط به انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ایران را به هجو کشیدهاست. داستان فیلم درباره سه کاندیدای رئیس جمهوری با گرایشهای سیاسی مختلف است که هر کدام با رنگ مشخصی معرفی میشوند و گروههای سیاسی موجود در صحنه سیاست ایران، از اصولگراها تا اصلاح طلبان را نمایندگی میکنند.
نسخه کپی این فیلم در حال اکرانش به بازار آمد و انتقاد ده نمکی و برخی از فعالان حوزه فرهنگ راه به همراه داشت.

- ایران: اشکها و لبخندها. (به مدیریت دوبلاژ آقای علی کسمایی)
Ashkha va labkhandha
(Tears and Smiles)
- آلمان: آوازهای من، رویاهای من.
Meine Lieder, Meine Träume
(My Songs, My Dreams)
- فرانسه: ملودی شادی
La mélodie du bonheur
(The Melody of Happiness)
- پرتقال: موسیقی در قلب
Música no Coração
(Music in the Heart)
- برزیل:
Noviça Rebelde
(The Rebel Novice)
- ایتالیا:
Tutti insieme Appassionatamente
(All Together with Passion)
- هلند:
De mooiste muziek
(The Most Beautiful Music)
- اسپانیا:
Sonrisas y Lágrimas
(Smiles and Tears)
- یونان:
Η μελωδία της ευτυχίας
(I melodia tis eftihias, The Melody of Happiness)
- اسرائیل:
צלילי המוזיקה
(Tzeliley ha-muzika, The Sound of Music)
- عربستان سعودی:
صوت الموسیقی
(Saut al-musiqa, The Sound of Music)
- اسلونی:
Moje pesmi, moje sanje
(My Songs,my Dreams)
- یوگوسلاوی:
Moje pesme, moji snovi
(My Songs, My Dreams)
- تایلند:
มนต์รักเพลงสวรรค์
(Love Magic from the Song of Paradise)
جوایز
اشکها و لبخندها در سال نمایش خود موفق شد رکورد فروش تاریخ سینما را تا زمان خودش بشکند و نامزد ده جایزه اسکار شود و پنج جایزه اسکار را به دست آورد. این جوایز عبارتند از:
- بهترین فیلم
- بهترین کارگردانی
- بهترین صداگذاری
- بهترین موسیقی متن
- بهترین ویرایش صحنه
همچنین بنیاد فیلم آمریکا، در سال ۲۰۰۶ میلادی، این فیلم را در رتبه ششم لیست بهترین فیلمهای موزیکال، قرار داد.
- احمد رسول زاده (مدیریت دوبله بر باد رفته و چهره ماندگار دوبله)
- رفعت هاشمپور بجای ویوین لی در نقش اسکارلت اوهارا
- حسین عرفانی بجای کلارک گیبل در نقش رت باتلر
- ناصر طهماسب بجای لسلی هاوارد در نقش اشلی ویلکز
- معصومه فرخنده مآل بجای اولیویا دو هاویلند در نقش ملانی هملیتون
- فهیمه راستکار بجای هتی مکدانیل در نقش مامی (کلفت سیاه چرده منزل اوهارا)
- ناصر احمدی بجای کارول نای در نقش فرانک کندی
- سیمین سرکوب بجای باربارا اونیل در نقش الن اوهارا (مادر اسکارلت)
- منصوره کاتبی بجای ایلین کیرز در نقش سوئلن (خواهر اسکارلت)
- فریبا شاهینمقدم بجای آن رادرفورد در نقش کارین (خواهر اسکارلت)
- بهرام زند در چند نقش و از جمله فورد کرین در نقش استولرت تارلتن
- ناصر نظامی در چند نقش و از جمله جرج ریوز در نقش برنت تارلتن
- بدری نوراللهی بجای یورا هوپ ریوز در نقش عمه پتی
- آذر دانشی در چند نقش و از جمله بارتری مک کوئین در نقش پریسی (خدمتکار کم سال سیاه) و همینطور خانم نیل
- آرشاک قوکاسیان بجای باند بروکس در نقش چارلز همیلتون
- اکبر منانی بجای (پدر اسکارلت)
- بهترین فیلم
- بهترین کارگردان ویکتور فلمینگ
- بهترین هنرپیشه نقش اول زن ویویان لی
- بهترین نقش زن دوم هتی مکدانیل
- بهترین فیلمنامه اقتباسی (سیدنی هوارد)
- بهترین فیلمبرداری رنگی (ارنست هالر و ری رناهان)
- بهترین تدوین هال کرن و جیمز نیوکام
- بهترین طراحی صحنه (لایل ویلر)
- جایزه موفقیت تکنیکی به دان ماس گریو برای پیشقدم شدن در به کار بردن هماهنگ بین ابزار و ادوات در ساخت
- به جایزه افتخاری ویلیام کامرون منزایس برای موفقیت برجسته در به کار بردن رنگ برای بالا بردن حالت دراماتیک در ساخت.
- بهترین هنرپیشه نقش اول مرد کلارک گیبل
- بهترین هنرپیشه نقش دوم زن الیویا دو هاویلند
- بهترین موسیقی متن ماکس استاینر
- بهترین ضبط صدا: استودیو صدا ساموئل گلدوین "توماس تیمولتون کارگردان صدا
- بهترین جلوههای ویژه (جک کوزگرو/فرد آلبین و آرتور جونز)
- جزو ده فیلم برترسال ۱۹۳۹ نیویورک تایمز
- برنده جایزه منتقدان نیویورک برای بهترین بازیگر زن نقش اول ویویان لی.
- بربادرفته مقام چهارم بهترین فیلم دوران را از انستیتو فیلم آمریکا دریافت کردهاست.
- همچنین مقام هشتم برترین فیلم جهان را از Entertainment Weekly دریافت کردهاست.
اطلاعاتی درباره فیلم ورود آقایان ممنوع
اکران عمومی «ورود آقایان ممنوع» بهانه بسیار خوبی است برای آسیبشناسی ژانر کمدی در سینمای ایران. دیده و شنیدهایم که در نقدها و نظرها به کمدیهای سالهای اخیر به گونهای پرداخته شده که گویی مترادف ابتذال هستند. خیلیها هم که در صدد تعریفی دقیق از ژانر کمدی بودند، نمیتوانستند مصداق بارز آن را ارائه کنند. در اینجا نقدی کوتاه بر فیلم ورود آقایان ممنوع داریم تا سره از ناسره معلوم شود.
فیلمنامه
تقریبا هر کسی که تعدادی فیلم خوب در زندگیاش دیده است، میداند هر فیلم خوبی الزاما قصهای خوب دارد. قصه خوب هم آن نیست که پرماجرا یا مبهوتکننده باشد. در واقع مهارت فیلمنامهنویس است که میتواند قصهای را در قالب یک فیلمنامه بریزد و مهمترین قاعده و اصل یک اثر قابل توجه را بنیان گذارد. فیلمنامه ورود آقایان ممنوع، نوشته پیمان قاسمخانی است؛ کسی که پیش از این هم استعداد و هنر خود را در نگارش کمدیهای سینما و تلویزیون ایران نشان داده و پس از سالها، با این فیلم بار دیگر به سینما بازگشته است. ما در این مختصر فقط میخواهیم به ۳ نکته پیشرفت ماجرا، شخصیتپردازی و دیالوگنویسی بپردازیم. در بخش اول، مهمترین نکته این است که چگونه میتوان به تماشاگر یک فیلم درباره قصه و آدمها اطلاعرسانی کرد. در این فیلم، نویسنده با نمایش یک وضعیت غیرعادی از یک مدرسه و مدیر خلوضعش که اجازه نمیدهد هیچ مردی به وارد مدرسه شود، خود به خود در حال ایجاد ذهنیتی در تماشاگر است که حدس بزند این روند تا کی ادامه خواهد یافت. اتفاق مهم در همان دقایق ابتدایی میافتد و متوجه میشویم یکی از آموزگاران در آستانه کنکور، قادر به ادامه فعالیتش نیست و حالا مدیر مردستیز مجبور است از اصول خودش تخطی کند و حضور یک آموزگار مرد را بپذیرد. این بهترین مدخل برای ورود به یک کمدیرمانتیک عامهپسند است. همچنان که میدانید در فیلمهایی از این دست، غالبا دوستی و عشق میان دو فرد ناهمگون ایجاد میشود؛ بنابراین تماشاگر حق دارد برای شخصیتها چنین سرنوشتی را انتظار داشته باشد، اما آنها که ورود آقایان ممنوع را دیدهاند خوب میدانند اواخر فیلمنامه، نویسنده طی یک پیچ عجیب و غافلگیرکننده، قصه را به سمتوسوی دیگری میبرد که کمتر کسی پیشبینیاش را میکند. از نظر شخصیتپردازی، این فیلم یک نمونه خوب است. خوب از این نظر که با سادهترین ترفندها، شخصیتها را به تماشاگرش معرفی میکند. هرکدام از آدمهای اصلی، یک ویژگی برجسته دارند. مثلا مدیر قاطع است، معلم متزلزل، بچهها باهوش و زیرکند و دکتر رند و بیحیاست. این ویژگیهای غالب، نقش بسیار تعیینکنندهای در موقعیتهای آتی دارند. مدیر قربانی همان قاطعیتش میشود، معلم جسارت پیدا میکند، بچهها یاد میگیرند که چگونه میتوان موانع را از پیشرو برداشت و دکتر هم رفتهرفته با این واقعیت مواجه میشود که رندی و بیحیاییاش همیشه نمیتواند او را ممتازتر از بقیه نشان دهد. بازی با این ایدهها، یکی از اصلیترین درونمایههای فیلمنامه ورود آقایان ممنوع است.
اما درباره دیالوگنویسی فیلم باید به این مختصر اکتفا کرد که اولا جنس حرف زدن آدمها بر اساس سواد، میزان شعور، طبقه و قشرشان است و دوم اینکه نوع جملهها و تکهپرانیهایشان کاملا در خدمت دو ویژگی قبلی فیلمنامه است؛ یعنی هم کمک میکند به پیشرفت ماجرا و هم برخاسته از شخصیتشان و کاملا منطبق با آن است.
کارگردانی
حالا پس از دیدن فیلم «اسپاگتی در هشت دقیقه» و سریال «مسافران» و فیلم «پسر آدم، دختر حوا»میتوان گفت رامبد جوان در عرصه کارگردانی به حدی از رشد دست یافته که فیلمی در اندازه ورود آقایان ممنوع بسازد. یکی از خصوصیات قابل اشاره جوان در کارگردانی، هدایت دقیق بازیگرانش است. در فیلمها و سریالهای او کمتر دیدهایم بازیگران اجراهای ضعیفی داشته باشند و شاید دلیل اصلیاش برگردد به اینکه او خود بازیگری باتجربه است. البته درباره بازی بازیگران در بخش بعدی خواهیم نوشت، چون این فیلم هم از نظر جوایزی که در جشنواره گرفت و هم از نظر منتقدان، بازیهای قدرتمندی دارد.
رامبد جوان تاکنون بیشتر زمان حرفهایش را روی کارهای کمدی گذاشته است و اساسا به عنوان یک کمدیساز نامآشنا شناخته میشود. کمدی هم امکان میدهد اوبا تماشاگران بیشتر ارتباط داشته باشد و زمینهای است برای اینکه در حوزه تخصصیاش فعالیت کند. در این مدت، برخی بر این عقیده بودند که کمدیساز بودن رامبد جوان، نوعی توقف در مسیر حرفهایش است و بهتر است او گونههای دیگر سینمایی را امتحان کند. البته این حرف چندان اعتباری ندارد، زیرا فیلمسازان بزرگی مانند بلیک ادواردز یا وودی آلن بوده و هستند که ارج و اعتبارشان را از کمدی به دست آوردهاند. شاید بهتر باشد این جمله را چنین بگوییم که خوب است رامبد جوان گونههای دیگر کمدیسازی را هم تجربه کند. کمدی ژانر گستردهای است که زیرگونههای فراوانی دارد و حالا که جوان مسیر روبهرشدی را در کارنامهاش طی میکند، با خیال آسودهتری میتواند به شیوههای دیگر کمدی نیز نزدیک شود. برگردیم به فیلم و ببینیم جوان در موفقیت ورود آقایان ممنوع، چقدر سهم داشته است. اول از همه باید از تبحر و مهارت او در کارگردانی صحنههای شلوغ یاد کرد. بردن دوربین به داخل یک مدرسه و هدایت همه بازیگران و نابازیگران حاضر در صحنه، واقعا کار دشواری است که جوان خوب از عهده آن برآمده است. همچنین باید از وسواس او در انتخاب لوکیشنها گفت که برخلاف روال رایج سینمای ایران، مثلا برای نشان دادن یک بیمارستان به سادهترین مکانها متوسل نمیشود و لوکیشنی دقیق را انتخاب میکند تا فیلمش هر چه باورپذیرتر از کار درآید.
بازیگران
کمتر کسی فکر میکرد رامبد جوان نقش اصلی فیلمش را به ویشکا آسایش بسپارد. این بازیگر که زمانی به خاطر حضورش در سریال داوود میرباقری مطرح شد، پس از آن دیگر نتوانست قابلیتهای خود را در سینما به نمایش بگذارد و بیشتر فیلمها و سریالهایش را آثاری ضعیف و دمدستی تشکیل دادند. اما انتخاب او، هم به دلیل خصوصیات ظاهری و فیزیکیاش و هم براساس شناخت رامبد جوان از قابلیتهای بازیگریش کمک بسیاری به جذابیت نقش مدیر کرد. او در بیشتر دقایق فیلم زیر گریم سنگین، بازی موفقی از خود به نمایش میگذارد و با تجربه کمی که در ایفای نقشهای کمدی دارد، جلوی بازیگر کارکشتهای مثل رضا عطاران کم نمیآورد و پابهپای او تا پایان فیلم پیش میرود.
عطاران هم در عرصه کمدی به درجهای از آگاهی رسیده که کمتر از اینها را از او انتظار نداشته باشیم. در کنار اینها بازیگران مکمل فیلم هم با وجود زمان محدودشان، نقشآفرینیهای قابل قبولی دارند. مانی حقیقی، پگاه آهنگرانی، ستاره پسیانی، بهاره رهنما و… برای نقشهایی که ایفا میکنند، بهترین انتخاب بودهاند.اطلاعاتی درباره فیلم ورود آقایان ممنوع
اکران عمومی «ورود آقایان ممنوع» بهانه بسیار خوبی است برای آسیبشناسی ژانر کمدی در سینمای ایران. دیده و شنیدهایم که در نقدها و نظرها به کمدیهای سالهای اخیر به گونهای پرداخته شده که گویی مترادف ابتذال هستند. خیلیها هم که در صدد تعریفی دقیق از ژانر کمدی بودند، نمیتوانستند مصداق بارز آن را ارائه کنند. در اینجا نقدی کوتاه بر فیلم ورود آقایان ممنوع داریم تا سره از ناسره معلوم شود.
فیلمنامه
تقریبا هر کسی که تعدادی فیلم خوب در زندگیاش دیده است، میداند هر فیلم خوبی الزاما قصهای خوب دارد. قصه خوب هم آن نیست که پرماجرا یا مبهوتکننده باشد. در واقع مهارت فیلمنامهنویس است که میتواند قصهای را در قالب یک فیلمنامه بریزد و مهمترین قاعده و اصل یک اثر قابل توجه را بنیان گذارد. فیلمنامه ورود آقایان ممنوع، نوشته پیمان قاسمخانی است؛ کسی که پیش از این هم استعداد و هنر خود را در نگارش کمدیهای سینما و تلویزیون ایران نشان داده و پس از سالها، با این فیلم بار دیگر به سینما بازگشته است. ما در این مختصر فقط میخواهیم به ۳ نکته پیشرفت ماجرا، شخصیتپردازی و دیالوگنویسی بپردازیم. در بخش اول، مهمترین نکته این است که چگونه میتوان به تماشاگر یک فیلم درباره قصه و آدمها اطلاعرسانی کرد. در این فیلم، نویسنده با نمایش یک وضعیت غیرعادی از یک مدرسه و مدیر خلوضعش که اجازه نمیدهد هیچ مردی به وارد مدرسه شود، خود به خود در حال ایجاد ذهنیتی در تماشاگر است که حدس بزند این روند تا کی ادامه خواهد یافت. اتفاق مهم در همان دقایق ابتدایی میافتد و متوجه میشویم یکی از آموزگاران در آستانه کنکور، قادر به ادامه فعالیتش نیست و حالا مدیر مردستیز مجبور است از اصول خودش تخطی کند و حضور یک آموزگار مرد را بپذیرد. این بهترین مدخل برای ورود به یک کمدیرمانتیک عامهپسند است. همچنان که میدانید در فیلمهایی از این دست، غالبا دوستی و عشق میان دو فرد ناهمگون ایجاد میشود؛ بنابراین تماشاگر حق دارد برای شخصیتها چنین سرنوشتی را انتظار داشته باشد، اما آنها که ورود آقایان ممنوع را دیدهاند خوب میدانند اواخر فیلمنامه، نویسنده طی یک پیچ عجیب و غافلگیرکننده، قصه را به سمتوسوی دیگری میبرد که کمتر کسی پیشبینیاش را میکند. از نظر شخصیتپردازی، این فیلم یک نمونه خوب است. خوب از این نظر که با سادهترین ترفندها، شخصیتها را به تماشاگرش معرفی میکند. هرکدام از آدمهای اصلی، یک ویژگی برجسته دارند. مثلا مدیر قاطع است، معلم متزلزل، بچهها باهوش و زیرکند و دکتر رند و بیحیاست. این ویژگیهای غالب، نقش بسیار تعیینکنندهای در موقعیتهای آتی دارند. مدیر قربانی همان قاطعیتش میشود، معلم جسارت پیدا میکند، بچهها یاد میگیرند که چگونه میتوان موانع را از پیشرو برداشت و دکتر هم رفتهرفته با این واقعیت مواجه میشود که رندی و بیحیاییاش همیشه نمیتواند او را ممتازتر از بقیه نشان دهد. بازی با این ایدهها، یکی از اصلیترین درونمایههای فیلمنامه ورود آقایان ممنوع است.
اما درباره دیالوگنویسی فیلم باید به این مختصر اکتفا کرد که اولا جنس حرف زدن آدمها بر اساس سواد، میزان شعور، طبقه و قشرشان است و دوم اینکه نوع جملهها و تکهپرانیهایشان کاملا در خدمت دو ویژگی قبلی فیلمنامه است؛ یعنی هم کمک میکند به پیشرفت ماجرا و هم برخاسته از شخصیتشان و کاملا منطبق با آن است.
کارگردانی
حالا پس از دیدن فیلم «اسپاگتی در هشت دقیقه» و سریال «مسافران» و فیلم «پسر آدم، دختر حوا»میتوان گفت رامبد جوان در عرصه کارگردانی به حدی از رشد دست یافته که فیلمی در اندازه ورود آقایان ممنوع بسازد. یکی از خصوصیات قابل اشاره جوان در کارگردانی، هدایت دقیق بازیگرانش است. در فیلمها و سریالهای او کمتر دیدهایم بازیگران اجراهای ضعیفی داشته باشند و شاید دلیل اصلیاش برگردد به اینکه او خود بازیگری باتجربه است. البته درباره بازی بازیگران در بخش بعدی خواهیم نوشت، چون این فیلم هم از نظر جوایزی که در جشنواره گرفت و هم از نظر منتقدان، بازیهای قدرتمندی دارد.
رامبد جوان تاکنون بیشتر زمان حرفهایش را روی کارهای کمدی گذاشته است و اساسا به عنوان یک کمدیساز نامآشنا شناخته میشود. کمدی هم امکان میدهد اوبا تماشاگران بیشتر ارتباط داشته باشد و زمینهای است برای اینکه در حوزه تخصصیاش فعالیت کند. در این مدت، برخی بر این عقیده بودند که کمدیساز بودن رامبد جوان، نوعی توقف در مسیر حرفهایش است و بهتر است او گونههای دیگر سینمایی را امتحان کند. البته این حرف چندان اعتباری ندارد، زیرا فیلمسازان بزرگی مانند بلیک ادواردز یا وودی آلن بوده و هستند که ارج و اعتبارشان را از کمدی به دست آوردهاند. شاید بهتر باشد این جمله را چنین بگوییم که خوب است رامبد جوان گونههای دیگر کمدیسازی را هم تجربه کند. کمدی ژانر گستردهای است که زیرگونههای فراوانی دارد و حالا که جوان مسیر روبهرشدی را در کارنامهاش طی میکند، با خیال آسودهتری میتواند به شیوههای دیگر کمدی نیز نزدیک شود. برگردیم به فیلم و ببینیم جوان در موفقیت ورود آقایان ممنوع، چقدر سهم داشته است. اول از همه باید از تبحر و مهارت او در کارگردانی صحنههای شلوغ یاد کرد. بردن دوربین به داخل یک مدرسه و هدایت همه بازیگران و نابازیگران حاضر در صحنه، واقعا کار دشواری است که جوان خوب از عهده آن برآمده است. همچنین باید از وسواس او در انتخاب لوکیشنها گفت که برخلاف روال رایج سینمای ایران، مثلا برای نشان دادن یک بیمارستان به سادهترین مکانها متوسل نمیشود و لوکیشنی دقیق را انتخاب میکند تا فیلمش هر چه باورپذیرتر از کار درآید.
بازیگران
کمتر کسی فکر میکرد رامبد جوان نقش اصلی فیلمش را به ویشکا آسایش بسپارد. این بازیگر که زمانی به خاطر حضورش در سریال داوود میرباقری مطرح شد، پس از آن دیگر نتوانست قابلیتهای خود را در سینما به نمایش بگذارد و بیشتر فیلمها و سریالهایش را آثاری ضعیف و دمدستی تشکیل دادند. اما انتخاب او، هم به دلیل خصوصیات ظاهری و فیزیکیاش و هم براساس شناخت رامبد جوان از قابلیتهای بازیگریش کمک بسیاری به جذابیت نقش مدیر کرد. او در بیشتر دقایق فیلم زیر گریم سنگین، بازی موفقی از خود به نمایش میگذارد و با تجربه کمی که در ایفای نقشهای کمدی دارد، جلوی بازیگر کارکشتهای مثل رضا عطاران کم نمیآورد و پابهپای او تا پایان فیلم پیش میرود.
عطاران هم در عرصه کمدی به درجهای از آگاهی رسیده که کمتر از اینها را از او انتظار نداشته باشیم. در کنار اینها بازیگران مکمل فیلم هم با وجود زمان محدودشان، نقشآفرینیهای قابل قبولی دارند. مانی حقیقی، پگاه آهنگرانی، ستاره پسیانی، بهاره رهنما و… برای نقشهایی که ایفا میکنند،

نام فیلم : هیس! دخترها فریاد نمی زنند
کارگردان : پوران درخشنده
فیلمنامه: پوران درخشنده
تهیه کننده: پوران درخشنده
مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی
موسیقی متن: کارن همایونفر
بازیگران : مریلا زارعی، جمشید هاشمپور، طناز طباطبایی،شهاب حسینی، فرهاد آییش، مائده طهماسبی، شیرین بینا، بابک حمیدیان، مجید مشیری، اسماعیل سلطانیان، هادی مرزبان و مهدی ماهانی با حضور امیر آقایی، حضور افتخاری ستاره اسکندری
داستان فیلم :
دختری در بچگی مورد اذیت و آزار قرار میگیرد و به حدی از این اتفاق دچار وحشت و ترس می شود که حتی در بزرگسالی نیز این ترس و خاطره بد در ذهنش باقی می ماند. حالا شیرین که دختر بزرگی شده و دوبار هم تا آستانه ازدواج رفته، فاجعه ای به بار می آورد که ریشه در ترس او در اتفاقات دوران کودکی اش دارد و...
کارگردان :
پوران درخشنده : وی متولد ۷ فروردین ۱۳۳۰در کرمانشاه می باشد. درخشنده در سال 1354 در سازمان صدا و سیما مشغول به کار شد و سالها در این سازمان فعالیت کرد. وی در این مدت آثار مستند زیادی را تهیه و تولید کرد اما اولین ساخته بلند سینمایی اش به نام « رابطه » را در سال 1364 روانه سینما کرد و نام خود را به عنوان اولین فیلمساز زن ایرانِ پس از انقلاب مطرح کرد. فیلم بعدی او باعث شهرت و اعتبار وی شد. « پرنده کوچک خوشبختی » فیلمی درباره معضلات فرد معلولی بود که با یادآوری خاطرات گذشته دچار تشنج می شد. درخشنده در سالهای بعد، آثار اجتماعی دیگری نظیر « شمعی در باد » ، « بچههای ابدی » ، « رویای خیس » را روانه سینما کند که بازخورد نسبتاً قابل قبولی در جامعه هنری کشور داشت.
درباره فیلم :
« هیس ... » فیلمنامه ای تا حدودی ساختارشکنانه دارد که موضوعی حساس در جامعه ایران را به تصویر کشیده و آن ، سوء استفادهجنسی و اذیت و آزار کودکان است. این سوژه مسلماً تا به امروز کمتر مجالی بر خودنمایی و روایت در سینمای ایران یافته و با توجه به حساسیت زا بودن آن، کمتر فیلمسازی این جرات را به خود می داد تا به سراغ آن برود. اما پوران درخشنده با همان قاطعیت همیشگی تصمیم به ساخت این اثر گرفت و حالا « هیس » روانه سینماها شده است.
خوشبختانه « هیس.. » سوژه ای دارد که به اندازه کافی پتانسیل این را دارد که بتواند تماشاگر سینما را در داستانش غرق کند و باید گفت که موفق به انجام اینکار هم می شود. اما مشکل اینجاست که به راحتی قابل تشخیص است که پوران درخشنده توانایی کنترل داستان و مدیریت بر آن را نداشته است. داستان در « هیس ... » به صورت شلخته و ناهماهنگ روایت می شود. با اینحال این شلختگی و شتابزدگی در روایت داستان، در نیمه ابتدایی فیلم خودش را نشان نمی دهد و به اصطلاح ، کارگردان موفق می شود در پسِ سوژه جذاب داستانش، با به تصویر کشیدن فلشبک ها و تعریف رویدادهای رخ داده برای شیرین، تا حدود زیادی با ذهن تماشاگر بازی کند.
اما در نیمه دوم فیلم، این شلختگی و ناهماهنگی بطور واضح به جلوی تصویر می آیند و کنترل فیلم بطور کامل از دست کارگردان خارج می شود. درخشنده در اثر قبلی اش به نام « خواب های دنباله دار » تا حدودی توانسته بود یک قصه کامل را از ابتدا تا انتها با لغزندگی زیاد، روایت کند. اما وی در « هیس ... » علی رغم اینکه قصد دارد قصه ای برای تماشاگر روایت کند و در واقع، اصلاً « هیس ... » اثری متعلق به سینمای قصه گوست، اما باز هم عادات شخصی شخصِ کارگردان که سخنرانی در جهت تضییع حقوق جامعه زنان است را در فیلم بکار می بندد که این مسئله نه تنها هیچ تاثیری بر مخاطب نمی گذارد، بلکه باعث سردرگمی وی هم می شود.
درخشنده در اواخر فیلم که در دادگاه می گذرد، تریبون را از فیلمنامه نصفه و نیمه فیلمش میگیرد و شروع به سخنرانی درباره زنان و معضلاتشان می کند که اصلاً قابل قبول نیست. در اینکه « هیس ..» اثری متعلق به سینمای اجتماعی است و اتفاقاً نیاز به بررسی موضوع " اذیت و آزار " در قالب داستان وجود دارد شکی نیست، اما اینکه درخشنده بی توجه به داستان، متنی را آماده کرده و تصمیم میگیرد در یک سوم پایانی فیلم آن را نطق کند، اتفاق ناخوشایندی است که ضربه بزرگی به « هیس...» وارد کرده است.
نکته عجیب این هست که این حجم از شعارزدگی و فریاد های کَر کننده فیلمساز، جز با سر دادن مونولوگ هایی روانشناسی و اینکه « اگر این نمی شد، آن می شد ! » ، نکته تازه ای برای مخاطب ندارد. شاید درخشنده خواسته که با سر دادن این شعارها ، تلنگری به مخاطب زده شده و او را به خود بیاورد اما بهتر می بود که چنین شعاری از فیلم دور می شد و بجایش داستان نصفه و نیمه فیلم با انسجام بیشتری روایت می شد تا این سوژه در ذهن تماشاگر ماندگار شود.
از طرف دیگر درخشنده به جای پرداختن به داستان اصلی اش ، چندین شخصیت منفی با حضور مجموعه ای از بازیگر مشهور سینما و تلویوزیون را در نقشهای کاملاً زائد و فرعی به کار گرفته که سبب پرت شدن حواس تماشاگر از داستان اصلی شده است. اینکه شما در جریان تماشای یک اثر سینمایی، هر چند دقیقه یکبار بازیگر مشهوری را ببینید که در تصویر ظاهر شده و خب، به جهت اینکه وی مشهور است، نیاز هست تا فرصتی برای حضور او و استفاده از صدا و تصویر از آن انجام شود، اتفاق خوشایندی نیست و باید گفت که علناً « هیس... » به کافه ای برای عبور و مرور بازیگران مشهور سینمای ایران تبدیل شده که حتی به بازیگری مانند " ستاره اسکندی " نیز می توان عنوان « سیاهی لشگر » را هم اطلاق کرد .
یکی از نکات عجیب درباره پوران درخشنده برای اثبات حقانیت شیرین به این شکل بوده که در یکی از سکانس های فیلم، حاج منزلتی از بازپرس می پرسد :« تو خودت دختر داری، اگه جای من بودی چیکار میکردی؟! » و بازپرس هم که اصولاً باید قانون مدارترین فرد در آن جمع باشد، سرش را پائین می اندازد و به فکر فرو می رود و در این صحنه قانون و قانون مداری به طور کامل جایش را به تصمیمات احساسی می دهد و گویی که کارگردان بیش از آنکه نیاز داشته باشد قانون گرایی در داستاناش جا داشته باشد، اعتقاد به درک کردن و احساس و تصمیم گیری بر پایه آن داشته است.
با اینحال می توان از بازی طناز طباطبایی به عنوان یکی از برگ های برنده فیلم نام برد که خوشبختانه ، بازی او به حدی چشمگیر هست که بتواند مخاطب را به دنبال خود بکشاند. دیگر بازیگران فیلم اما به واقع لایق کلمه اضافی هستند! آنها می آیند و یکی دو دقیقه می مانند و می روند! بی آنکه اصلاً بدانیم چه نیازی به حضور این ستاره های مشهور در « هیس... » بوده است . « هیس ... » از آن دسته فیلمهایی است که نیاز به دو الی سه بازیگر شناخته شده دارد و دیگر نقش ها را می توان به افراد غیرمشهور سپرد تا تمرکز بر روی شخصیت های اصلی باقی بماند اما در این فیلم حتی فردی مانند فرهاد آئیش هم با حضور کوتاه مدتش باعث برهم خوردن تمرکز تماشاگری می شود که حالا تازه با بازیگر مشهور و محبوبش مواجه شده و در حال ارتباط برقرار کردن با جنس بازی وی می باشد اما به یکبار او نیست می شود!
در فیلم یک شخصیت عجیب و غریبی هم به نام امیرعلی وجود دارد که قرار هست عاشقِ شیرینِ قصه ما باشد اما شخصیت وی به شدت متزلزل است. کارگردان در لحظاتی از فیلم ( فلاشبک ) به ما نشان می دهد که وی اتاق را گلباران کرده و کلی حرکت رمانتیک انجام داده است، اما درست در لحظاتی که متوجه حقیقت درباره شیرین می شود، ناگهان تمامی تصاویر او را از بین برده و شروع به خود زنی میکند! اما این پایان کار نیست، در ادامه وی بعد از ملاقات با وکیلِ ، دوباره عاشق او می شود! این حجم از تحول های چند دقیقه ای، اصلا برای فیلمی در حد و اندازه های پوران درخشنده قابل درک نیست.
در نهایت باید بگویم که « هیس! دخترها فریاد نمی زنند » اثری ساختار شکن در سینمای ایران محسوب می شود که متاسفانه با حجم زیادی از شعارزدگی ، علناً تبدیل به یک فیلم متوسط شده است که حتی در لحظاتی، سقوط را هم تجربه میکند. شاید اگر حجم شعارزدگی و علاقه فیلمساز به نطق بیانیه های گوناگون و بی ارتباط به داستان در فیلم وجود نداشت، می شد که « هیس ... » را اثری ارزشمند در سینمای قصه گو معرفی کرد اما ضعف های کارگردانی و فیلمنامه ، مانع از اطلاق این عنوان می شود.
در پایان باید بگویم که این یکی از دیالوگ های فیلم هست: « از کی دفاع کنم؟ از یه جسد! ، من مُردم، من تو 8 سالگی مردم چون کسی نبود حرفامو بشنوه... همین خط را بگیرید و تا آخر بروید!
حاشیه :
« هیس! دخترها فریاد نمی زنند » محبوب ترین فیلم از دیدگاه تماشاگران در جشنواره سی و یکم فیلم فجر بود.
گفته می شد که این فیلم قرار هست با ممیزی های فراوانی اکران شود که درخشنده سفت و سخت در مقابل این اتفاقات ایستادگی کرد.
هر کدام از بازیگران فیلم و خودِ شخص فیلمساز، در هر مصاحبه ای که درباره فیلم انجام دادند ، بارها از بازی طناز طباطبایی تعریف و تمجید کردند و این در حالی بود که وی اصلاً در لیست نامزدهای سیمرغ بهترین بازیگر نقش اصلی زن هم نبود!
درخشنده در یک مصاحبه گفته بود که : « دست های پشت پرده اجازه ندادند فیلمم در عید نوروز اکران شود ».
کوت برهها | |
---|---|
![]() پوستر فیلم سکوت برهها با تصویری از جودی فاستر | |
کارگردان | جاناتان دمی |
تهیهکننده | رون بزمن ادوارد ساکسون کنث اوت |
نویسنده | توماس هریس (داستان) تد تالی (فیلمنامه) |
بازیگران | جودی فاستر آنتونی هاپکینز اسکات گلن تد لیواین آنتونی هلد |
فیلمبرداری | تاک فوجیموتو |
تدوین | کرگ مک کای |
توزیعکننده | اوریون پیکچرز |
تاریخ انتشار | ۱۴ فوریه ۱۹۹۱ |
مدت زمان | ۱۱۸ دقیقه |
زبان | انگلیسی |
بودجه | ۱۹ میلیون دلار |
صفحه در وبگاه IMDb |
س |
---|
سکوت برهها (به انگلیسی: The Silence of the Lambs) فیلمی وحشتناک/هیجان آور به کارگردانی جاناتان دمی و محصول سال ۱۹۹۱ آمریکا میباشد. داستان فیلم مربوط بهروانپزشکی است که با استفاده از علم روانپزشکی میتواند محیط اطراف خود و انسانهای آن را تحت تأثیر قرار دهد و خیلی راحت بر آنها مسلط شود. کم تر کسی میتوانست جلوی او طاقت بیاورد وی علیرغم کارهایش فردی آزادی خواه بود و میخواست مانند بقیه انسانها زندگی کند ولی پلیس مسئله را بسیار خطرناک دانسته بود و سعی میکرد وی را در زندانهای امنیتی نگهداری کند. وی به خون خواری نیز معروف شده و در مواردی به کندن پوست صورت، جویدن گردن و رگهای قربانی نیز دست میزد.
عوامل این فیلم جوایزی معتبری همچون جایزه اسکار، جایزه بفتا و گلدن گلوب را بخاطر حضور در این فیلم دریافت کردند. این فیلم با داستانی به قلم توماس هریس میباشد.
کلاریس استارلینگ (فوستر) توسط جک کرافورد (گلن) از آکادمی آموزشی اف بی آی در ویرجینیا انتخاب میشود. کرافورد به استارلینگ ماموریت میدهد که با هنیبال لکتر (هاپکینز) که یه روانشناس و قاتل زنجیرهای بودهاست، گفتگو نماید چرا که اعتقاد دارد که لکتر ممکن است بتواند به آنها در پیدا کرده «بیل بوفالو» که قاتلی زنجیرهاست که پوست قربانیانش را از تن جدا مینماید، کمک نماید.
استارلینگ به تیمارستان بیماران روانی در بالتیمور میرود و در آنجا دکتر فردریک چیلتون او را به سلول دکتر لکتر راهنمایی میکند. در ابتدا دکتر لکتر آرام است اما به ناگهان عصبانی میشود چرا که استارلینگ سعی دارد از او اطلاعات بکشد. در حالی که استارلینگ با ترس در حال ترک سلول است، یکی از بیماران به سیمان میزند که لکتر این عمل را بسیار زشت میپندارد و استارلینگ را صدا میزند که بر گردد و به او میگوید که به دنبال یکی از بیماران سابق دکتر لکتر بگردد. این راهنمایی استارلینگ را به یک زیرزمین سوق میدهد که در آنجا جسد یکی از بیماران سابق لکتر را پیدا میکند.
استارلینگ به پیش لکتر بر میگردد و لکتر به او میگوید که این جسد به بیل بوفالو مرتبط است. لکتر به استارلینگ پیشنهاد میدهد در صورتیکه از پیش دکتر چیلتون به جایی دیگر منتقل شود، به او در این زمینه کمک میکند.
هنگامیکه بیل بوفالو دختر یکی از سناتورها را میدزدد، کرافورد به استارلینگ اجازه میدهد که به دروغ این پیشنهاد را به لکتر بدهد که در صورتیکه به آنها در پیدا کردن بیل بوفالو کمک نماید، او را به زندانی دیگر منتقل کنند. در عوض، لکتر یک بازی یک به یک را با استارلینگ شروع مینماید و به او پیشنهاد میکند که اطلاعات جامعی در مورد بیل بوفالو در اختیار آنها قرار بدهد و در عوض استارلینگ نیز از گذشته خود برای لکتر بگوید، چیزی که قبلاً کرافورد به استارلینگ هشدار داده بود که برای لکتر بازگو نکند چرا که لکتر میتواند در وجود استارلینگ رخنه نماید.
چیلتون نیز که پنهانی به مکالمات استارلینگ گوش میدهد، پیشنهاد انتقال لکتر را با سناتور در میان میگذارد و لکتر را به ممفیس منتقل میکند، جاییکه لکتر مقداری اطلاعات در مورد بیل بوفالو به مقامات اراارائه میدهد.
بار دیگر استارلینگ دکتر لکتر را در سلول اختصاصی اش در تنسی ملاقات میکند و از او میخواهد که نامی را که برای مقامات گفتهاست رمزگشایی کند. ولی لکتر درخواست استارلینگ را برای کمک رد مینماید و او را مجبور میسازد که خاطرات دوران کودکی اش را بازگو کند. استارلینگ به لکتر میگوید که چگونه یتیم شدهاست و به مزرعه یکی از خویشاوندان منتقل شدهاست و هنگامی که در آن مزرعه با سلاخی گوسفندان روبرو میشود و تلاش نافرجامی جهت نجات یکی از گوسفندان میکند، او را به یتیم خانه میفرستند. لکتر نیز در مقابل پرونده بیل بوفالو را که استارلینگ قبلاً به او داده بود، به او باز میگرداند که در این لحظه استارلینگ توسط دکتر چیلتون و تعدادی پلیس از آنجا به بیرون هدایت میشود. در همان روز لکتر از دو تا نگهبانان را کشته و از آنجا فرار میکند.
استارلینگ گفتههای لکتر را به دقت بررسی میکند و میفهمد که بیل بوفالو اولین قربانی اش را شخصاً میشناختهاست. استارلینگ به خانه اولین قربانی سفر میکند و در آنجا متوجه میشود که بیل بوفالو یک خیاط است چرا که لباسها و الگوی آنهادقیقا شبیه الگوی کنده شدن پوست قربانیان است. استارلینگ به کرافورد زنگ میزند تا او را از این موضوع آگاه سازد که بیل بوفالو سعی دارد لباسی از پوست قربانیانش برای خود تهیه کند و کرافورد به او میگوید که در حال رفتن به شهری دیگر برای دستگیری فردی به نام جیم گامب است که چندین بار تقاضای تغییر جنسیت دادهاست که این تقاضا توسط بیمارستان رد شدهاست.
استارلینگ به مصاحبه با دوست اولین قربانی بیل بوفالو ادامه میدهد و سرانجام یه خانه جک گوردون میرسد و در آنجا استارلینگ متوجه میشود که همان جیم گامب است. استارلینگ او را تا یک زیرزمین چندین اتاقه دنبال میکند، جاییکه او میفهمد دختر سناتور زنده و در یک چاه اسیر شدهاست. پس از خاموش کردن چراغهای زیرزمین، گامب در تاریکی و با استفاده از دوربین دید در شب استارلینگ را دنبال میکند. ولی هنگامی که میخواهد اسلحهاش را آماده کند تا استارلینگ را بکشد، استارلینگ متوجه مکان گامب شده و بر میگردد و او را میکشد.
در جشن فارغ التحصیلی آکادمی اف بی آی، استارلینگ تماسی تلفنی از لکتر که در فرودگاه بیمینی است، دریافت میکند. لکتر استارلینگ را مطمئن میسازد که قصد دنبال کردن او را ندارد و از استارلینگ میخواهد که به او (لکتر) کاری نداشته باشد که استارلینگ میگوبد که نمیتواند همچین قولی بدهد. سپس لکتر میگوید که یکی از دوستان قدیمی اش را برای شام دارد و گوشی را قطع میکند، شروع به حرکت میکند و در جمعیت گم میشود.
جوایز
نام | نقش | جایزه |
---|---|---|
آنتونی هاپکینز | دکتر هانیبال لکتر | جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد |
جودی فاستر | کلاریس استارلینگ | جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن |
جاناتان دمی | کارگردان | جایزه اسکار بهترین کارگردان |
رون بزمن ادوارد ساکسون کنث اوت | تهیه کنندگان فیلم | برنده جایزه اسکار بهترین فیلم |
تد تالی | فیلمنامه نویس | جایزه اسکار بهترین فیلمنامه |
رسوایی | |
---|---|
![]() پوستر فیلم رسوایی | |
کارگردان | مسعود دهنمکی |
تهیهکننده | مسعود دهنمکی |
نویسنده | مسعود دهنمکی |
بازیگران | اکبر عبدی الناز شاکردوست محمدرضا شریفینیا کامران تفتی مریم کاویانی |
فیلمبرداری | فرشاد گلسفیدی |
تدوین | سیدمیثم هاشمزاده |
توزیعکننده | فیلمیران |
کشور | ایران |
زبان | فارسی |
فروش | ۴٬۰۰۰٬۰۳۰٬۰۰۰ تومان[۱] |
فیلم رسوایی چهارمین ساختهٔ سینمایی مسعود دهنمکی است که در ژانر درام/کمدی در ۲۳ اسفند ماه سال ۹۱ به پردهٔ سینماها رفت. این فیلم به موضوعات مذهبی از قبیل امر به معروف و نهی از منکر اشاره دارد.[۲]
خلاصه داستان
افسانه دختر جنوب شهری که به علت بدهی های مالی پدر زیر فشار طلبکاران قرار دارد اقدام به دزدیدن سفته های پدرش می کند. در حین فرار با روحانی زاهدی آشنا می شود. روحانی در مسیر کمک به افسانه دچار مشکلاتی می شود.
انتقادات
مخالفان
- محبوبه بیات بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون درباره حضور در فیلم رسوایی افزود:بزرگترین اشتباه من بازی در فیلم «رسوایی» بود!![۳]
- مسعود فراستی منتقد سینمادرباره رسوایی بیان می دارد: تفکر این فیلم مخملبافی است؛ ضدمردم. مخملباف هم از ضدمردم بودن مخملباف شد.[۴]
- داوود میر باقری کارگردان سریال مختار نامه درباره رسوایی گفت:مضمون فیلم رسوایی متعالی است اما صرف داشتن این مضمون که فیلم را شکل نمی دهد .رسوایی دارد از مولفه هایی استفاده می کند که دورانش سپری شده .هیچ خلاقیتی برای شکل دادن به یک فضای جدید در فیلم نمی بینید.همان مولفه های سینمای دهه چهل وپنجاه کمی به روز شده ودر فیلم گنجانده شده.[۵]
موافقان
- مسعود ده نمکی خود درباره این فیلم گفت:«درباره فیلمنامه این اثر باید بگویم برخلاف حدسهایی که زده میشود و تحلیلهایی که مینویسند، قصه فیلم «رسوایی» قصهای ارجینال است نه برصیصای عابد است و نه قصه شیخ صنعان و نه حتی رابطه عشق و عاشقی و نه «میوه ممنوعه»، قصهای کاملا مستقل است. اما حدس و گمانهایی درباره فیلم زده میشود و با این حدسها درباره فیلم قضاوت میشود که کاملا اشتباه است."[۶]»
بازیگران
- اکبر عبدی در نقش
- الناز شاکر دوست در نقش
- محمدرضا شریفی نیا در نقش
- تینا آخوندتبار در نقش
+ نقد فراستی بر جدایی نادر از سیمین + دانلود
+ تحلیل و نقد نکانی از جدایی نادر از سیمین

+ طرفداران «مجازی» فتنه سبز افتضاح دیگری در فضای جهانی اینترنت به بار آوردند.
چگونه جنبش سبز آبروی ایران را میبرد ..... افتضاح جنبش سبز در سایت IMDB .... فیلم جدایی نادر از سیمین با حمله سبزها به سایت IMDb كه یكی از معتبرترین سایت های مرجع فیلم هست با امتیاز 9.5 / 10 بالاتر از شاهكارهای جهانی سینما ( آثار بزرگی چون پدرخوانده ) ایستاد ....
+ رییسجمهوری فرانسه خواستار تماشای فیلم «جدایی نادر از سیمین» شد
+ اصغر فرهادی به همراه خانوادهاش به کشور فرانسه مهاجرت کرد
«جدایی نادر از سیمین» فیلمی ضعیف با تكنیك و فرم مبتذل و بیكاركرد است كه حرفی جز ترویج دروغگویی در جامعه ندارد
به نقل از اسرار
اولین نكته درباره این فیلم صحنه های آغازین آن در دادگاه است كه سیمین (لیلا حاتمی ) از نادر ( پیمان معادی ) به دلیل همراهی نكردن با وی در سفر به خارج به دادگاه خانواده شكایت كرده و تقاضای جدایی از وی را دارد. در این صحنه سیمین برای اثبات ادعایش جهت همراه كردن دختر 11 ساله اش در این سفر می گوید: دوست ندارم دختر در این شرایط بزرگ شود. و سوال نادر از سیمین كه می پرسد چه شرایطی ؟ اولین گام از سناریوی شبهه افكنی و ابهام تراشی اصغر فرهادی است. اتفاقات رخ داده در فیلم و دیالوگ های رد و بدل شده در دقایق بعد تا آخرین ثانیه های فیلم پاسخی پنهان به این سوال آشكار می دهد. فرهادی با نشان دادن دروغ های رد و بدل شده و فضای هرج و مرج حاكم در جامعه چنین القا می كند كه سیمین نمی خواست دخترش در جامعه ای به شدت آلوده به ریا و دروغ و بی قانونی و خودكامگی زندگی كند.
دومین نكته، اشارات نادر برای خارج نشدن از كشور است. نشان دادن اینكه نادر به خاطر پدرش ( كهنسالی كه نمادی از آب و خاك و مرز و بوم ما به شمار می رود ) و اشاره اش به تعلق خاطر به كشور و اینكه به علت چنین دلایل عامه پسندی از كشور خارج نمی شود نكته بسیار مهم و لایه ی بسیار پنهانی از این فیلم است. برای فهم دقیق این نیش و كنایه باید مروری داشت بر مناظره های نامزدهای انتخاباتی و سعی و تلاشی كه كروبی و موسوی نامزدهای دیروز انتخابات ریاست جمهوری و دشمنان امروز نظام در تخریب وجهه دولت از خود به خرج می دادند. اینكه آنان خود را مُحق جلوه داده و با عاشقِ آب و خاك نشان دادن خود، دیگر رقبا و به صورت تخصصی دكتر احمدی نژاد را بی تفاوت نسبت به این مهم نشان می دادند. اینجاست كه باید از سعی وافر فتنه گران سبز برای بالا بردن رقم فروش فیلم پرده برداشته و بر ماهیت چنین عملی واقف شد. هر چند فرهادی اشاره ای به رخدادهای پس از فتنه ندارد كه در آن مشخص شد چه كسانی لاف وطن دوستی می زدند و چگونه دشمنان قسم خورده نظام شدند.
سومین نكته؛ انحرافیست كه فرهادی در نشان دادن چهره مذهبیون از خود نشان داده است. راضیه(ساره بیات) را نباید به عنوان نماد مذهبی بودن در ایران پذیرفت. هر چند فرهادی سعی دارد چنین انگاره ای را به مخاطب بقبولاند. در چندین موضع از فیلم راضیه از پذیرش پول بابت دیه بچه خودداری می كند و این خودداری نه به خاطر تدین وی بلكه به دلیل این اعتقاد است كه وی می گوید اگر پول را بگیرد بلایی سر بچه ام می آید. این یعنی نهایت اعتقاد به مذهب در جامعه ایرانی! حال اگر این اعتقاد به مذهب مورد قبول قرار گیرد پس تكلیف میلیون ها نفر از افرادی كه كرور كرور پول حرام می گیرند و بلایی نیز سر بچه شان نیامده چه می شود؟ فرهادی به طرز زیركانه ای رفتارهای راضیه در نپذیرفتن پول را به اعتقادات سطحی عوام و شانه به شانه زده خرافات گره زده و مذهبیون را عملا خرافاتی نشان داده است. در حالی كه بایستی راضیه به دلیل تشرع و تدین و نه اعتقادات كم عمق و سطحی از گرفتن پول حرام سر باز می زد. مضاف بر اینكه فرهادی تا آخر فیلم تكلیف پولی را كه ادعا می شد راضیه دزدیده مشخص نكرد. این هم از همان ابهاماتی است كه تیشه به ریشه مذهبیون و نماد به تصویر كشیده شده آن در فیلم یعنی یك زن چادری می زند. هر چند در ابتدای فیلم برداشتن پول توسط لیلا حاتمی بسیار ظریف نشان داده می شود اما قرار دادن آن در لایه های پنهان فیلم چندان نمی تواند غیر عمدی و بدون قصد باشد.
چهارمین مسئله: پیامی است كه دختر نادر در پایان فیلم و در دادگاه به بیننده القا می لكند. دختری كه در ابتدای فیلم نشان می دهد به دلیل شخصیت مثبت پدرش و اینكه قصد دارد مانع طلاق پدر و مادرش شود می خواهد در كنار نادر بماند در انتهای فیلم و پس از دیدن دروغ و انكار واقعیت پدرش عملا به گونه ای فضا را مدیریت می كند كه حرف لیلا حاتمی در ابتدای فیلم درست از آب درآید و این شرایط آكنده از دروغ و بدی برای ترمه (دختر نادر) هم مسجّل شده و بیننده حكم به رفتن دختر همراه مادرش به خارج از كشور دهد.
آخرین نكته؛ مصائبی است كه بر شهاب حسینی (حجت) وارد شده است. جمله وی كه چندین سال دنبال حقش كه ضایع شده بوده و در دادگاه ها هیچ كسی به فریاد وی گوش نداده ، یكی از صریح ترین رویارویی های فرهادی با دستآوردهای انقلاب در سی سال گذشته است. تصور كنید در جشنواره های بین المللی كه این فیلم در حال اكران است چنین تصویری از ایران به نمایش در آید آنگاه چه بلایی سر وضعیت حقوق بشر و نوع نگاه غربی ها نسبت به ایران خواهد آمد. فرهادی رسما بیننده را در جایگاهی قرار می دهد كه به این نتیجه برسد كه در ایران كسی به فكر محرومان و مستضعفان نیست.
- طرفداران «مجازی» فتنه سبز افتضاح دیگری در فضای جهانی اینترنت به بار آوردند.
به نقل از جهان : این طیف فعال در شبكه عنكبوت پیش از این در پی پیش افتادن ركورد فروش فیلم «اخراجی های ۳» از فیلم ضعیف و مغرضانه «جدایی نادر از سیمین»، مردم را دعوت به تحریم تماشای اخراجی های ۳ كردند كه از قضا مزید بر علت در استقبال شد. پس از آن همین جریان به همراه یك شبكه مافیایی سعی كردند با كپی و فروش سی دی های غیرمجاز اخراجی های۳، از حضور مردم در سینما و تماشای این فیلم جلوگیری كنند. آنها همچنین با انتشار غیرقانونی فیلم در شبكه اینترنت باز هم كوشیدند ركورد فروش را متوقف كنند كه بی نتیجه ماند.
اما آخرین سیاه بازی این جریان ، افتضاحی است كه شماری از همكاران سایت ضد انقلاب بالاترین در امتیاز دادن و «داغ» كردن فیلم رقیب اخراجی ها در یك سایت جهانی فیلم به بار آورده اند به نحوی كه مراجعان غیرایرانی سایت IMDB را به اعتراض واداشته است.
یكی از همین به اصطلاح سبزها با انتقاد از ركوردسازی های دروغین رفقا می نویسد: «لطفاً بدون تعصب این مطلب را بخوانید. اتفاق دردناكی افتاده است. حتما در جریان رقابت جنجالی دو فیلم «اخراجی های۳» و «جدایی نادر از سیمین» هستید. و حتما می دانید كه جنبش سبز شدیدا در تكاپو بود تا با تبلیغ گسترده ركورد فروش تازه ای برای «جدایی نادر از سیمین» ثبت كند. مشكل از آنجا شروع شد كه دوستان جبهه سبز (شامل اینجانب) با مراجعه و ثبت نام در یكی از معتبرترین سایت های مرجع در زمینه فیلم (سایت IMDB) امتیاز بالایی رو به این فیلم دادند و این هجوم بی سابقه باعث شد در یك چشم بر هم زدن این فیلم آثار بزرگی چون پدرخوانده را نیز پشت سر بگذارد و برترین فیلم تاریخ سینما شود!!! خلاصه این حركت كاملا عجیب كه فقط از مبتكرانی مثل ما برمیاد، باعث شد كه سروصدای مشتاقان فیلم در خارج درآمده و اعتراض كنند.»
کاربران جهانی آی ام دی بی، کاربران ایرانی این سایت را به دلیل هجوم برای رای به فیلم اخیر اصغر فرهادی موردتمسخر قرار داده و حتی توهین کردند.
برخی آثار سینمایی علاوه بر خشونت، رفتارهای ضد انسانی و صحنه های شنیع جنسی، توهین به مقدسات، فضایل انسانی و زیر سوال بردن آنها نه تنها اعتراض افراد و گروه ها را به دنبال داشته بلکه نقد منتقدان را به دوش کشیده و جزء فیلمهای بحث برانگیز محسوب می شوند.
«پرتقال کوکی» محصول (۱۹۷۱)
فیلم فوق العاده خشن «استنلی کوبریک» نه تنها از سوی جامعه کاتولیک محکوم شد ، بلکه به خاطر صحنه های خشن و پورنو مورد انتقاد منتقدانی همچون «پائولین کائل» قرار گرفت و درجه x برای نمایش آن انتخاب شد.
«مونتی پیتون» محصول (۱۹۷۹)
این فیلم به خاطر تلفیق عقاید متعدد مذهبی درباره «مسیح ع» نه تنها خشم گروه های مذهبی را برانگیخته ،بلکه با فیلمنامه در هم نوعی مسخرگی را به همراه دارد.
«تولد یک ملت» محصول (۱۹۱۵)
این فیلم با زمان بیش از ۱۰۰ دقیقه جزء اولین موفقیت سینمایی محسوب می شود ولی محتوای آن بیشتر شبیه به ویدئوهای تبلیغاتی علیه سیاهان آمریکا است . این فیلم در آن زمان کمتر انتقاداتی در پی داشت ولی با گسترش عقاید مخالف برده داری به اثری بحث برانگیز تبدیل شد.
«روانی» محصول (۱۹۶۰)
فیلمهای «هیچکاک» به داشتن سکانسهای پرهیجان و خشن معروف است. او قانون اجتماعی را در این فیلم شکسته و به نوعی فضایل اخلاقی که مغایر با شرایط آن دوره بود را زیر پا گذاشته است.
«شیاطین» محصول (۱۹۷۱)
مذهب و مسیحیت هدف اصلی این فیلم بوده است تا در قالب گروهی از راهبردهای برهنه و توهین به مسیح «ع» فیلمی بحث برانگیز از خود به جا بگذارد.
«پیروزی ویل» محصول (۱۹۳۵)
این فیلم که شخص هیتلر تهیه کنندگی آن را بر عهده داشته ، دادگاه نورنبرگ سال ۱۹۳۴ طبق سلیقه نازیها ساخته شده و سیاستهای موردنظر آنها همانند حشره ای زیر پوست هر مخاطب نفوذ می کند.
«پرسه» محصول (۱۹۸۰)
یک دهه بعد از فیلم «جن گیر» ، «ویلیام فراید کین» فیلمی با بازی «آل پاچینو» ساخت که در قالب ژانر جنایی ، دغدغه های قاتل و نفرت او همجنس گراها را نشان می دهد. این فیلم فقط انجمن گروه های همجنس گرا را به دنبال داشت .
«کودکان» محصول (۱۹۹۵)
این فیلم رفتارهای پرخطر نوجوانان نیویورکی را در حد گسترده ای نشان می دهد. نمایش این فیلم نه تنها اعتراضات عمومی بلکه گروه های مبارزه با بیماریهای مراقبتی را به دنبال داشت.
«جن گیر» محصول (۱۹۷۳)
«جن گیر»زمانی مجوز اکران را بدست آورد که صحنه های شنیعی از آن درباره دختر جن زده حذف شد.
«مصائب مسیح» محصول (۲۰۰۴)
«مل گیبسون» با اتخاذ از منابع غیر انجیل ، ساعات پایانی عمر مسیح «ع» را به تصویر کشید . این فیلم نه تنها مورد انتقاد منتقدان (درباره شدت خشونت علیه مسیح) قرار گرفت بلکه جوامع مذهبی را به اعتراض وادار کرد.
امیدوارم از این پست خوشتون اومده باشه
ارباب حلقهها رمانی خیالپردازی حماسی (high fantasy) به قلم ج. ر. ر. تالکین نویسنده، زبان شناس و استاد دانشگاه آکسفورد است. این داستان ادامهای بر اثر پیشین تالکین با نامهابیت است که داستانی فانتزی است. این کتاب طی ۱۲ سال از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۹ که بیشتر آن در زمان جنگ جهانی دوم[۱]بوده نگارش شده است. اگرچه این کتاب دربین خوانندگان به شکل یک سه گانه جا افتاده است، اما در ابتدا بنا بود این اثر جلد اول کتاب سیلماریلیون باشد که نویسنده به دلایل اقتصادی تصمیم به حذف جلد دوم گرفت و کتاب ارباب حلقهها را در سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۵ در سه جلد منتشر کرد.[۲][۳][۴] از آن زمان تا کنون کتاب ارباب حلقهها بارها تجدید چاپ شده و به زبانهای زیادی ترجمه شده است، و اینک یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین کتابهای ادبیات در قرن ۲۱ به شمار میرود. ارباب حلقهها در سال ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ در سه جلد - با عناوین یاران حلقه، دو برج و بازگشت پادشاه - چاپ شدهاست.
تا امروز دو تولید سینمایی بر مبنای این داستان انجام شدهاست که از میان آن دو، فیلمهای سهگانهای به کارگردانی پیتر جکسون شاخصتر هستند. این فیلمها در سالهای ۲۰۰۱، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ به نمایش درآمدند.
قصه
برای اطلاع بیشتر از جهان افسانهای که داستان ارباب حلقهها در آن میگذرد و برای فهرستی از نامها و نامجایها به مقالهٔ سرزمین میانیمراجعه کنید. (سرزمین میانی نام جهان افسانهای است که داستان ارباب حلقهها در آن میگذرد).
شخصیت
از شخصیتهای معروف داستان میتوان به آراگورن و سائورون اشاره کرد. آراگورن پسر آراتورن که از نژاد نومه نور است، وارث پادشاهی فراموش شده الندیل و ایزیلدور در سرزمین میانه است. آراگورن بعداز نابود شدن سایرون به عنوان شاه اله سار تاج گذاری کرد و صلح را به ارمغان آورد. ارباب تاریکی یا سائرون شخصیت منفی اصلی اثر است و کسی است که حلقهٔ یکتا را برای کنترل نوزده حلقهٔ دیگر قدرت ساختهاست و از همین رو «ارباب حلقهها» خوانده میشود. سائورون خود یکی از خدمتگزاران ارباب تاریکی قبلی - مورگوت (ملکور) - بوده که از شخصیتهای مهم کتاب دیگر تالکین - سیلماریلیون - است. این کتاب اخیر سرآغازی بر تاریخ سرزمین میانی محسوب میشود.
ترجمه
سه گانهٔ تالکین در ایران اولین بار توسط رضا علیزاده ترجمه شد و به سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات روزنه به چاپ رسید. هر سه کتاب دارای نقشههایی از سرزمین میانه هستند. همچنین در ابتدای کتاب اول و در پایان کتاب سوم، مترجم اطلاعاتی درمورد داستان و سرزمین میانه و نژادهای ساکن آن، زبانشان، کتابت شان و... آوردهاست.
فیلم
سه گانه فیلم ارباب حلقهها نیز به کارگردانی پیتر جکسون و تهیه شده در استودیوی نیولاین سینما به عنوان پرفروش ترین فیلم در زمان اکران خود محبوبیت جهانی یافت. این فیلم در سه قسمت با نامهای یاران حلقه, دو برج, بازگشت پادشاه مابین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ تهیه و کارگردانی شدهاست. قسمت سوم آن نیز در سال ۲۰۰۳ بیشترین جوایز اسکار را کسب کرد. این فیلم که با کمک جلوههای ویژه حرفهای و با انیمیشن سازی فوق العاده توسط نرم افزار سه بعدی ساز استودیوی تریدیاسمکس تهیه شدهاست، به پدیده زمان خود تبدیل شد.
اووووووووووووووووف منکه عاشقشم خیلی فیلم باحال و هیجان انگیزی شما چی دوستش دارین هر کی دوستش داره نظر بده
اینم عکساش
بسیاری از منتقدان این فیلم را ستودهاند و آن را در زمره برترین فیلمهای تاریخ سینمای جهان قرار دادهاند.[نیازمند منبع] این فیلم به همراه بن هور و ارباب حلقهها: بازگشت شاه دارای ۱۱ جایزه اسکار است. از لحاظ فروش نیز این فیلم یک پدیده بود و در سال ۱۹۹۷ با ۱٫۸ میلیارد دلار فروش به عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای جهان در زمان خود شد. در حال حاضر این فیلم بعد از فیلم آواتار (فیلمی دیگر از همین کارگردان) دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است.
در سال ۲۰۱۲ نیز به مناسبت صدسالگی غرق شدن تایتانیک، کامرون نسخه سه بعدی این فیلم را روانه گیشهها کرد. اکران دوباره این فیلم نیز با فروش نزدیک به ۴۵۰ میلیون دلاری همراه بود، که سرانجام این فیلم توانست به فروش ۲٫۱۸۵ میلیارد دلاری برسد. و به دومین فیلمی تبدیل شود که بیش از دو میلیارددلار فروش داشته است.
چند فیلم دیگر به همین نام و داستانی کم و بیش همانند، ساخته شدهاست. یکی از آنها شب به یاد ماندنی است که در سال ۱۹۵۸ و با کارگردانی روی وارد بیکر ساخته شد.
- شخصیت های ساختگی
- لئوناردو دیکاپریو در نقش جک داوسون: کامرون در مورد این شخصیت میگوید که به کسی نیاز دارد که واقعا احساس کند در کشتی تایتانیک است. نشاط و شادیش را نشان دهد. و انرژی و نشاطی که یک هنرمند جوان دارد را به تصویر بکشد. در داخل فیلم جک نقش کسی را که یک آدم فقیر اهل ویسکانسین را بازی میکند که به مناطق مختلفی از جهان مانند شهر پاریس سفر کردهاست. وی توانستهاست در قمار به همراه دوستش فابریتزیو دو بلیت در کلاس سوم کشتی برنده شود. و در ادامه میتواند نظر رز را هنگامی که وی میخواهد از عقب کشتی به درون آب بپرد به خود جلب کند. و با نجات ساختگی رز توسط وی این شانس را به او میدهد که یک شب را در بخش اشرافی کشتی سپری کند. برای اجرای این نقش افرادی چون متیو مککانهی، کریس اودانل،بیلی کروداپ و استفان دروف داوطلب نقش بودند. اما کامرون احساس میکرد که این افراد برای این نقش مناسب نیستند، این نظر کامرون از آن جهت بود که وی بیشتر به دنبال فردی جوانتر میگشت، که حدود ۲۰ سال سن داشته باشد.دیکاپریو در آن زمان ۲۲ سال سن داشت و توسط مالی فین به کامرون معرفی شد. در ابتدا دیکاپریو از به تصویر کشیدن کاراکتر سرباز زد و اولین صحنه رمانتیک مربوط به جک را اجرا نکرد. کامرون میگوید: او یکبار آن را خواند. بعد شروع به غر زدن و طفره رفتن کرد. و گفت که نمیتونم روش فوکوس کنم. ولی چندثانیه بعد انگار چراغی جلویش روشن شد و به خوبی از پس سکانس بر آمد. کامرون به شدت بر توانایی دی کاپریو برای اجرای این نقش معتقد بود.
- کیت وینسلت در نقش رز دوویت بوکیتر/داوسون: کامرون در مورد وینسلت میگوید:"او چیزی بود که به دنبالش بودیم. جذابیت در چهره و چشمهایش. فقط میدانستم که مردم از راه دور میتوانند با او ارتباط برقرار کنند." رز تنها ۱۷ سال سن دارد و اصالتا اهل فیلادلفیاست، که مجبور است با یک مرد سی ساله با نام کال هاکلی ازدواج کند. بنابراین رز و مادرش روث میتوانند همچنان به زندگی مرفه خود ادامه دهند. زندگی که با مرگ پدر رز و بدهیها در آستانه نابودی بود. رز به همراه کال و مادرش به کشتی میایند و در قسمت درجه یک کشتی ساکن میشوند. و در آنجاست که با جک دیدار میکند. وینسلت در مورد شخصیتش میگوید: او چیزهای زیادی میخواهد. قلب و دل صاف و لطیفی دارد و دوست دارد در جهان به اکتشاف و گشت و گذار بپردازد. افرادی چون گوئینت پالترو،کلیر دانس، گابریلا آنوار نیز این نقش بهشان پیشنهاد داده شده بود. در این اوضاع و احوال وینسلت ۲۲ ساله مبارزه سرسختانهای برای گرفتن این نقش میکرد. وی هر روز نوشتهها و نامههای برای کامرون از انگلیس میفرستاد. زمانی که کامرون وی را به همراه دیکاپریو برای ستاره شدن به هالیوود دعوت کرد توصیف خود را از شخصیت رز یک آدری هیپورن گونه معرفی میکرد. کامرون ابتدا از بازی وینسلت برای این نقش راضی نبود اما در زمان تست صحنه، وینسلت توانست کامرون را تحت تاثیر قرار دهد. وینسلت در مورد کامرون میگوید:"اون واقعا حرفه ایه. حتی اگه منو انتخاب نمیکرد من اونو انتخاب میکردم."
- بیلی زین در نقش کال هاکلی:کال نامزد سی ساله رز است. او متکبر و مغرور است. و همچنین وارث کارخانه فولادسازی در پیسبورگ است. او در برابر رابطه جک و رز از خود حسادت و بیرحمی نشان میدهد. او در سال ۱۹۲۹ به دلیل ورشکستگی در سقوط مالی وال استریت خودکشی میکند. ابتدا این نقش به متیو مککانهی پیشنهاد شده بود.
- فرانسیس فیشر در نقش روث دوویت بوکیتر:مادر بیوه رز. که باعث ایجاد و استمرار رابطه بین رز و کال هاکلی شد. دلیلش برای این کار باقی ماندن در سطح مرفه جامعه(بااستفاده از پولهای کال) بود. اون دخترش را دوست داشت، اما اعتقاد داشت که موقعیت اجتماعی مهمتر از روابط فرعیست. او جک را تحقیر میکرد، حتی زمانی که وی زندگی دخترش را نجات داد از این کارش دست برنداشت!
- گلوریا استوارت در نقش کهنسالی رز: کامرون در مورد این شخصیت میگوید:"برای اینکه بتوانیم حال و گذشته را با هم ببینیم، تصمیم گرفتم که یک بازمانده را به تصویر بکشم که حدود ۱۰۰ سال سن دارد. از طریق اون میتونستیم به تاریخ دسترسی داشته باشیم." با پیدا شدن یک نقاشی برهنه از رز در یک گاو صندوق، وی اطلاعاتی در مورد الماس "قلب اقیانوس" میدهد. او شروع به تعریف داستان خود در زمان غرق شدن کشتی تایتانیک میکند. اولین بار پس از غرق شدن کشتی نامی از جک میبرد. در ۸۷ سالگی استوارت باید برای نقشی آماده میشد که از خودش پیرتر بود.
- بیل پاکستون در نقش بروک لاوت: وی یک جوینده گنج است که به دنبال الماس "قلب اقیانوس" در خرابههای تایتانیک میگردد. وی هزینه و وقت خود را در این زمینه میگذارد اما بدون نتیجه میماند. وی در آخر فیلم و بعد از شنیدن داستان رز به این نتیجه میرسد که در سه سال اکتشافش در مورد کشتی نتوانسته بود تایتانیک را درک کند.
- سوزی آمیس در نقش لیزی کالورت: دختر بزرگ رز. که وی را در کشتی اکتشافی همراهی میکند و با بروک لاوت آشنا میشود.
- دنی نوسی در نقش فابریتزیو دی روسی: بهترین دوست جک. وی ایتالیایست. او کسی است که در بازی پوکر به همراه جک برنده بلیت تایتانیک میشود. فابریتزیو نمیتواند سوار کشتیهای نجات شود و دراواخر غرق شدن تایتانیک در حالی که به سمت قایقهای نجات شنا میکرد، دیگ بخار متصل به دودکش از جا کنده شد و بروی او و چندی از مسافران دیگر افتاد و کشته شد.
- دیوید وارنر در نقش اسپیسر لاوجوی: محافظ و خدمتگزار کال، که رز را میپاید و به جریان نجات رز توسط جک مشکوک است. در ادامه و پس از متهم کردن جک به دزدی از کال هاکلی، وی نقش زندانبان وی را ایفا میکند و در حالی که کشتی غرق میشود وی را در اعماق آن رها میکند. اون نیز همراه با کشتی غرق میشود.
- شخصیت های حقیقی
- برنارد هیل در نقش ناخدا ادوارد جان اسمیت:اولین سفر تایتانیک را قرار بود اسمیت(ناخدای باسابقه)، که آخرین سفرش قبل از بازنشستگی اش محسوب میشد رهبری کند. تصمیم وی بر غرق شدن کشتی تایتانیک تاثیرگذار بود. وی در هنگام غرق شدن به رسم ناخدایان در کابین کشتی ماند. البته برخی به این مساله شک دارند و میگویند وی بعد از غرق شدن کشتی در آب یخ زد. اما چیزی که معلوم است وی هرگز نجات نیافت.
- ویکتور گاربر در نقش توماس اندروز: وی سازنده کشتی است. اندروز به عنوان یک مرد مهربان و دلنشین به تصویرکشیده شدهاست، که موفقیت بزرگ خود را کوچک میشمارد. وی در هنگام غرق شدن کشتی بقیه را متقاعد میکند که صفت غرق ناشدنی تایتانیک، یک نتیجه گیری ریاضی است. و تایتانیک به راحتی غرق میشود. وی بعد از آن به استفاده حداکثری از ظرفیت قایقهای نجات تاکید میورزد. در آخر نیز در قسمت درجه یک کشتی و در کنار ساعتی ایستادهاست و بخاطر اینکه نتوانست کشتی محکم و ایمنی بسازد افسوس میخورد، و همراه با کشتی غرق میشود.
- کتی بیتس در نقش مارگارت(مالی)براون:براون از دیدگاه سایر زنان اشرافی کشتی، از جمله روث به عنوان زنی "جلف" و یا تازه به دوران رسیده قلمداد میشود، که این مورد بیشتر به خاطر ثروت بادآورده و بیش از اندازه وی که تازه به آن دست یافتهاست، به وی اطلاق میشود. وی رفتار دوستانهای با جک دارد، و کتی را که برای پسرش خریده بود را برای مهمانی شام به وی میدهد. اگرچه براون یک شخصیت واقعی در تایتانیک بود، اما کامرون قصد نداشت که زندگی واقعی وی را به تصویر بکشد. مالی براون توسط تاریخ نویسان با نام مالی براون غرق نشدنینام گذاری شد. برای اینکه وی با کمک سایر زنان، سعی در بازگرداندن یکی از قایقهای نجات برای نجات افراد یخ زده نمود. در فیلم کامرون نیز قسمتی از این رویداد به تصویر کشیده شد.
- جاناتان هاید در نقش جوزپ بروس ایزمی:وی مدیرعامل شرکت وایت استار است. ایزمی یک آدم پولدار نادان که در قسمت درجه یک کشتی ساکن است به تصویر کشیده شدهاست. او از موقعیت خود در سمت مدیرعاملی شرکت وایت استار سوءاستفاده میکند تا ناخدا اسمیت را راضی کند که با سرعت بیشتر و همچنین از مسیر کوتاهتری تا نیویورک را طی کند. تا در زمان کمتری به نیویورک برسند تا بتوانند توجه مطبوعات را به تایتانیک جلب کنند. در حالی که با توجه به خطرناک بودن مسیر میانبر احتمال فاجعه زیاد بود. پس از برخورد کشتی و زمانی که وی متوجه میشود کشتی غرق ناشدنی وجود ندارد با یک قایق نجات از مسئولیتش درقبال کشتی فرار میکند.
- ایوان استیوارت در نقش افسر یکم ویلیام مرداک: وی کسی است که در شب برخورد کشتی با کوه یخ ناخدای موقت کشتی بود. وی کمکهای زیادی برای به آب انداختن کشتیهای نجات کرد. کال به عنوان رشوه به وی مقدار پولی داد تا وی را در یکی از قایقهای نجات جای دهد. کمی بعد از آن وی پول را در صورت کال پرت کرد و به وی گفت که پول اینجا به هیچ دردی نمیخورد. درآخر وی درزمانی که کشتیهای نجات کمی مانده بودند و برای سوار شدن بر آنها آشوب برپا شده بود. مرداک، تامی رایان(یکی از دوستان جک) را به تصادف به قتل رساند. و به خاطر احساس گناه، بعد از آن حادثه خودکشی کرد. زمانی که استیو برادر زاده واقعی مرداک فیلم را دید به خاطر آسیب رساندن به شهرت قهرمانانه وی دست به اعتراض زد. چندماه بعد از این جریان، فاکس نیسون رئیس آن دوره کمپانی فاکس قرن بیستم به دل بیته، اسکاتلند (محل زندگی مرداک)رفت. وی در آنجا رسما عرض خواهی کرد و ۵۰۰۰پوند به دبیرستان دل بیته کمک مالی کرد. کامرون نیز در زمان انتشار نسخه DVD این مجموعه عذرخواهی خود را اعلام داشت. اما این را نیز گفت که مرداک به خاطر قانون "زنان و بچهها اول سوار قایقها شوند" اقدام به شلیک گلوله کرد.
- مارک لیندسی چپمن در نقش افسر ارشد هنری تینگل وایلد: افسر ارشد کشتی. وی بخاطر اینکه کال یک بچه به بغل داشت، وی را به کشتیهای نجات راه داد. بعد از غرق شدن کشتی وی با صدای سوت خود سعی در جلب و بازگرداندن قایقهای نجات را دارد. بعد از آنکه وی به خاطر یخزدگی میمیرد، رز از سوت وی برای جلب توجه افسر پنجک لویی میکند. که اینکار نیز باعث نجات رز میشود.
- جاناتان فیلیپس در نقش افسر دوم چارلز لایتولر:وی کسی است که سعی در توجیه ناخدا اسمیت به خاطر دیر دیده شدن کوه یخ را دارد. بعد از آن با استفاده از تفنگ سعی در فرمانبر کردن مسافران را دارد. وی توانست از حادثه جان به در برد.
- یان گرافورد در نقش افسر پنجم هارولد گادفری لووی:تنها نفر از افسران کشتی که با یکی از کشتیهای نجات و بعد از غرق شدن کامل کشتی برای نجات بازماندگان احتمالی به محل حادثه بازگشت. که رز نیز توسط وی نجات یافت.
- برنده اسکار بهترین فیلم
- برنده اسکار فیلمبرداری برای راسل کارپنتر
- برنده اسکار کارگردانی هنری برای پیتر لامونت و مایکل فورد
- برنده اسکار طراحی صحنه برای دبورا لین اسکات
- برنده اسکار کارگردانی برای جیمز کامرون
- برنده اسکار تدوین تصاویر و صدا برای تام بلفورت و کریستوفر بویز
- برنده اسکار جلوههای ویژه
- برنده اسکار تدوین
- برنده اسکار موسیقی متن برای جیمز هورنر
- برنده اسکار ترانه فیلم برای جیمز هورنر (سازنده) و ویل جنینگ (سراینده) برای ترانهای با اجرای سلن دیون
- برنده اسکار صدابرداری
- نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای کیت وینسلت
- نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل زن برای گلوریا استوارت
- نامزد اسکار طراحی چهره (گریم


با نگاهی به نارحت کننده ترین نقشهایی که کاندیداهای اسکار و برندگان آن ایفا کردند میتوان دریافت که آنها آرزو میکنند ای کاش میشد این کارها را از رزومه حرفه ای شان پاک کنند.
شاید این فیلم پرفروش ترین فیلم موزیکال همه زمانها باشد اما بزگترین بازیگر زن دنیا با بر تن داشتن یک مانتو و یک شال پر شروع به خواندن آهنگ “ملکه رقاص” (Dancing Queen) میکند هم نمیتواند باعث کمتر شدن احساس حقارت آن گردد.
۲- جرج کلونی– فیلم بتمن و رابین – ۱۹۹۷
در حال حاضر وی در صدر لیست جذاب ترین مردان هالیوود قرار دارد اما زمانی بود که تقلا میکرد تا موفقیتش در سریال ER را به یک سیر شغلی تبدیل کند اما جداً تیرش به خطا رفت زیرا که مبارز شنل به دوش در کار اغراق گونه به کارگردانی جویل شوماخر مسئولیت انتخابش را بر عهده گرفت.
۳- هال بری – فیلم زن گربه ای – ۲۰۰۴
پس از درخشش در فیلم Monster,s Ball و برنده شدن جایزه اسکار، ایفای نقش اول در فیلم نابخردانه زن گربه ای موجب سقوط فاحش وی شد. تنها افتخار این فیلم کسب ریتینگ خفت بار ۱۰% در بخش نقد فیلم سایت گوجه فرنگی های خراب (Rotten Tomatoes) میباشد و ارمغانش برای هال بری کسب جایزه Razzie برای بدترین بازیگر در سال ۲۰۰۵ میباشد.
۴- گری اولد من–نامه اسکارلت - ۱۹۹۵
اولد من این هنرپیشه انگلیسی احتمالا میبایست از بازی در مقابل دمی مور در فیلم منتقدانه که با اقتباسی آزاد از رمان کلاسیک اثررمان نویس آمریکایی هائتورن ساخته شده است احساس ندامت داشته باشد.
۵- میشله ویلیامز – فیلم نهر دائسون ۲۰۰۳- ۱۹۹۸
شاید نقش کار راه اندازی ویلیامز به عنوان یک نوجوان سرکش به نام جن لیندلی (Jen Lindley) پیش درآمد محکم کردن جایگاه واقعی بازیهای کاملاً پیچیده و غمگین وی در فیلمهایی چون والنتاین آبی و فیلم عاشقانه کوهستان بروک بک باشد. چه کسی فکر میکرد که یک روز ستاره ای از شبکه تلویزیونی WB قادر باشد برای سه دوره نامزدی اسکار فخرفروشی کند.
۶- کالین فرث – فیلم ” آنچه یک دختر میخواهد”- ۲۰۰۳
مردی که نقش آقای دارسی و پادشاه جرج ششم را بازی میکند و مارک دارسی با پوشیدن شلوار چرم و نواختن گیتار در مقابل آیینه درطول این کمدی آماندا باینس (Amanda Bynes) بخش اعظم آراستگی و جذابیت انگلیسی گونه خود را از دست داد.
۷- هیلاری سوانک – فیلم کودک کاراته کار آینده – ۱۹۹۴
شاید سوانک دو بار به خاطر فیلمهای “پسرها گریه نمیکنند” و “فرزند میلیون دلاری” جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرده باشد اما اولین نقش اولش با آقای میاگی (Mr.Miyagi ) در ۴ قسمت از سریال کودک کاراته کار میباشد.
۸- کنت کارانگ (Kenneth Karanagh ) – فیلم غرب وحشی وحشی – ۱۹۹۹
شاید باورش سخت باشد اما واقعاً این بازیگر و کارگردان شکسپیری کنت کارانگ است که در در فیلم مزخرف و بی معنی پر فروش تابستانی ویل اسمیت با نام غرب وحشی در نقش یک شروربا سبیل های بلند تاب داده شده ظاهر شده است.
۹- ساندرا بولاک – Speed 2: Cruise Control – ۱۹۹۷
ایفای نقش آنی در فیلم سرعت (شماره ۱) برگ برنده ای برای بولاک بود اما نتوانست دنباله این فیلم که همان سرعت شماره ۲ میباشد را بدون مشکل ادامه دهد. او درس عبرت قابل قبولی داشت با این حال وقتی به فیلمی خیره شده اید که کیانو ریویز آن را رد کرده است نگران باشید.
۱۰- براد پیت– فیلم جو بلک را ملاقات کن– ۱۹۹۸
مطمئناً او بازیگر زیبایی است اما حضور براد پیت با موهای بلوند کم رنگ تنها به فاکتورهای آبکی این فیلم ۳ ساعته خواب آور میافزاید.
* جانگوی زنجیر پاره کرده
لئوناردوی کاپریو، جیمی فاکس و دون جانسون
درباره کارگردان: کدام عشق سینمایی است که تارانتینو را نشناسد، یا اسمش به گوشش نخورده باشد؟ این خوره فیلم که بدون هیچ درس و مشقی و فقط با فیلم دیدن، فیلم ساختن یاد گرفته، جوری فیلم می سازد که کمتر کسی می تواند در مقابلش بی تفاوت باشد یا مشابهش را بسازد؛ یا عاشق فیلم هایش هستید یا از آن متنفرید.
طرفداران تارانتینو، سینمای او و خوانش جدیدی که از اصول بنیادی آن به دست می دهد را دوست دارند و از بازیگوشی های فرمی و مضمونی اش لذت می برند؛ مخالفان هم از این همه شیطنت و فرار از قراردادها خوششان نمی آید و خشونت حاکم بر فیلم هایش را محکوم می کنند.
به هر حال همه اینها نشان می دهد که تارانتینو آنقدر فیلمساز تاثیرگذاری است که به نمایش درآمدن هر فیلمش یک اتفاق است و باعث بحث ها و جنجال های زیادی می شود.
درباره فیلم: وسترن اسپاگتی یکی از ژانرهای مورد علاقه تارانتینو است و او در هر فیلمی که ساخته، در هر ژانری که بوده و هر حال و هوایی داشته، رگه هایی از وسترن را هم لحاظ کرده است.
فیلم جدید او یعنی «جانگوی زنجیر پاره کرده»، از این نظر یک مهمانی تمام عیار برای طرفدارانش است چون دیگر خبری از ارجاع و رگه و این حرف ها نیست. استاد زده به قلب علاقه هایش و رسما فیلمی در ژانر وسترن ساخته با همان هفت تیر کشی ها و کاکتوس ها. البته تقریبا قطعی است که این بار هم تارانتینو عناصر دیگری از ژانرهای دیگر را وارد فیلمش خواهد کرد و «جانگویزنجیر پاره کرده» کمترین شباهت را به وسترن های کلاسیک خواهد داشت.
از طرف دیگر موضوع بازیگری هم یکی از جذابیت ها و کنجکاوی های همیشگی درباره فیلم های تارانتینوست. او همانطورکه ژانرها و مضمون های مختلف را به بازی می گیرد، از بازیگران فیلم هایش بازی می گیرد، یا بازیگری که دوران کم کاری و سراشیبی اش را می گذراند را به کار می گیرد و دوباره او را به اوج می رساند (جان تراولتا در «پالپ فیکشن»)، یا بازیگری گمنام را در فیلمش معرفی می کند و او را به اسکار می رساند (کریستف والتز در «اراذل بی آبرو») یا بازیگری معروف را در نقشی که به نظر می رسد گروه خونی اش به آن نمی خورد به بازی می گیرد (لئوناردو دی کاپریو یا جونا هیل در همین فیلم آخری).
فعلا تنها چیزی که می تواند کمی از عطش دیدن فیلم استاد کم کند، آنونس عالی اش است. لانگ شات های بیابان های درندشت وصحراهای برف زده و شهرهای یک خیابانی، لحظه هایی دیدنی از بازی کریستف والتز، لئوناردو دی کاپریو با گریمی متفاوت در نقش منفی، موسیقی ها، ترانه های گوشنواز و خونی که از کشته شدن یک انسان بر گل ها می پاشد، نوید فیلمی را می دهند که یک اثر تارانتینویی تمام عیار است.
سام مندز (3)
* Skyfall
دانیل کریگ، خاویر باردم، هلن مک کروری و رالف فاینس
درباره کارگردان: همه سام مندز را با «زیبایی آمریکایی» شناختند، فیلمی که اسکارهای 99 را درو کرد و اسم کارگردانش را به عنوان یک فیلم اولی آینده دار مطرح ساخت. چهار فیلم بعدی مندز در سطوح مختلفی طبقه بندی می شوند و بازیگران معتبری مثل پل نیومن فقید، لئوناردودی کاپریو و کیت وینسلت در فیلم هایش بازی کرده اند.
مندز حتی فیلم مستقل و کم بودجه ای مثل «away we go» را به اثری صمیمی و دلپذیر تبدیل کرده است. پنج فیلم بلند او هر کدام حال و هوای جداگانه ای دارند، از درام اجتماعی معاصر بگیرید («زیبایی آمریکایی») تا جنگی («تفنکدار») و گنگستری («جاده ای به پردیشن»).
درباره فیلم: یکی از غرهای همیشگی جیمز باندبازها این بود که چرا تهیه کننده ها ناز کارگردان های اسم و رسم دار را نمی کشند و آنها را پشت دوربین نمی آورند. امسال این آرزوی دیرین محقق می شود و یک کارگردان اسکار گرفته، «skyfall» را روی پرده می فرستد.
البته تاریخ نشان داده کارگردان نقش کمی در این مجموعه فیلم ها دارد و قدرت عناصر ثابت دنیای باند آنقدر زیاد است که کارگردان را در خود حل می کند اما از طرف دیگر همین شش سال پیش مارتین کم.پبل، کلا دنیای باند را زیر و رو کرد و یکی از بهترین جیز باندهای تاریخ سینما را ساخت./ با بودن مندز پشت دوربین ودیدن آنونس های هیجان انگیز فیلم و وجود بازیگران مکملی مثل باردم و فاینس، انتظار کشیدن برای این جیمز باند به یکی از سخت ترین کارها تبدیل می شود.
تیم برتون (5/0) *
* فرانکن وینی
وینونارایدر، کاترین اوهارا و مارتین لاندو
درباره کارگردان: بعد از اسپیلبرگ، تیم برتون کهنه کارترین کارگردان این مجموعه است. برتون کارش را از دهه 80 شروع کرد و در دهه 90 موفق ترین فیلم هایش را ساخت اما بعد از «عروسمرده» (2005) انگار سیر نزولی اش شروع شده و هیچ کدام از فیلم هایش نتوانستند تحسین همزمان منتقدان و سینماروها را با هم داشته باشند.
ظاهرا دیگر کفگیر خیالپردازی او دارد به ته دیگ می خورد؛ چون آخرین فیلمش یعنی «سایه های تاریک»، یک شکست تمام عیار هنری/ تجاری بود. به هر حال اما او کسی است که کارهایی مثل «ادوارد دست قیچی»، «ادوود» و «ماهی بزرگ» را ساخته و به همین راحتی ها نمی شود از او قطع امید کرد.
درباره فیلم: برتون بعد از ناکامی های متوالی فیلم های اخیرش (البته از نظر منتقدان و محافل سینمایی)، به آغاز دوران کاری اش در دهه هشتاد رجوع کرده تا شاید بتواند از این نمد برای خودش کلاهی بدوزد. او انیمیشن کوتاه 29 دقیقه ای «فرانکن وینی» را در سال 1984 ساخت که با تحسین های زیادی همراه بود.
«فرانکن وینی» جدید نسخه طولانی تر همان قبلی است که به سبک همیشگی انیمیشن های تیم برتونی، باروش استاپ - موشن ساخته شده است. بازیگرانی که در دوران اوج حرفه ای استاد با او همکاری می کردند (وینونارایدر، کاترین اوهارا و مارتین لاندو) هم برای صداپیشگی این انیمیشن دور هم جمع شده اند و امیدواری ها نسبت به آخرین اثر برتون را بیشتر کرده اند.
* آخرین فیلم برتون (سایه های تاریک) همین چند ماه پیبش اکران شد.
هالیوود ریپورتر نوشته است: شاید فصل سوم «امپراتوری پیاده رو تخته کوب» آنطور که انتظار داشتید اعتیادآور نبود، اما سریال چنان هوشمندانه و نوآورانه است که نمی شود آن را ندید. با اینکه سریال کند شروع می شود اما خط داستانی اش آنقدر جذاب است که در انتهای فصل بی صبرانه منتظر شروع فصل چهارم باشید.
بازی های عالی و فیلمنامه ماهرانه به علاوه تعلیق و طنز نتیجه ای ندارد جز بهترین اقتباس مدرن از داستان های سر آرتور کنان دویل. به گزارش خبر آنلاین از این فهرست، شکی نیست که فصل دوم «شرلوک» یکی از بهترین های سال بود بازگشت «دکستر» در فصل هفتم به نقطه اوجش، آن را در فهرست بهترین های 2012 جا می دهد. این فصل نه تنها پربیننده ترین فصل «دکستر» بود بلکه رکورد بینندگان یک اپیزود شبکه شوتایم را نیز شکست. خط داستانی جذاب این فصل و پایان معمایی آن، بیننده را منتظر فصل هشتم نگه می دارد.
«محق»، «پسران هرج و مرج»، «ترمی»، «ساعت»، «شهر جادویی»، «رئیس»، «میهن» و «وقیح» دیگر سریال های درام قابل توجه سال 2012 بودند. در میان سریال های کمدی نیز باید به «دختران» اشاره کرد که داستان واقعی و ملموسش از زندگی سه دختر بیست و چند ساله و بحران های زندگی آنها واقعا بیننده را به ادامه سریال امیدوار می کند. «لویی»، «30 راک» و «پارک ها و تفریح ها» از جمله سریال های کمدی مهم امسال بودند.
بدها!
هالیوود ریپوتر تنها به انتشار بهترین ها بسنده نکرده و دستی هم به سر و روی بدترین سریال های سال 2012 کشیده است. سریال هایی که انتظارات بینندگان را پاسخگو نبودند و شکست خوردند. این نشریه گزارش داده است: «همسایه ها» بی شک یکی از بدترین سریال های این چند سال است که نه متن جذابی دارد و نه بازی های خوبی، مشکل کار اینجاست که سریال حداقل های لازم را داشته و قرار است فصل بعدی آن امسال روی آنتن برود!
«دو دختر بی پول» سرشار از شوخی های مسخره و نژادپرستانه است و توهین در آن تمامی ندارد. واقعا معلوم نیست به چه دلیلی باید این سریال را تماشا کرد. «گلی» سریال موزیکال موفق دو سه سال اخیر امسال همه را ناامیدکرد. اجراهای ضعیف از آهنگ های مشهور به علاوه خط داستانی تکراری موجب شدند بینندگان از این سریال خداحافظی کنند.
هر چقدر فصل اول «داستان وحشت آمریکایی» خوب بود. فصل دوم آن بد بود. بردن داستان به یک آسایشگاه روانی نیز نتوانست سریال را نجات دهد. «دیو و دلبر»، «دکتر خلافکار»، «ویتنی» و «رسوایی» از دیگر سریال های ضعیف سال 2012 بودند.
1- اخبار بد: زحمتکش
به گزارش هالیوود ریپورتر «Breaking Bad» بهترین سریال درام امسال بود. مجموعه تلویزیونی «اخبار بد» به تهیه کنندگی وینس جیلیگان برای شبکه ای ام سی ساخته شده است. پخش «اخبار بد» از سال 2008 آغاز شده است. این سریال داستان معلم شیمی زحمتکش یک دبیرستان است که در ابتدای داستان متوجه می شود سرطان ریه غیرقابل جراحی دارد.
او پیش از فرا رسیدن مرگش، برای تامین مالی خانواده اش همراه دانش آموز پیشین خود، شروع به تولید و پخش مت آمفتامین (شیشه) می کند. این مجموعه تاکنون هفت جایزه امی به دست آورده همچنین دو بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب برای بهترین بازیگر مرد مجموعه درام و سه بار نامزد جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین بازیگر مرد مجموعه درام بوده است.
2- مردان خشن: پرجایزه
«مردان خشن» دومین سریال محبوب 2012 است. فصل پنجم این سریال نشان داد همچنان این سریال های قدیمی هستندکه حرفی برای گفتن دارند. سر پخش این سریال از سال 2007 آغاز شد. میتو وینر کارگردان و سازنده این درام داستانی است و جون هام، الیزابت ماس، وینکت کارتیسر، جنیوری جونز و کریستینا هندریکز بازیگران اصلی این مجموعه هستند. این سریال تاکنون چهار جایزه امی و چهار جایزه گلدن گلوب را به دست آورده است.
3- بازی تاج و تخت: اعتیادآور
«بازی های تاج و تخت» بدون شک یکی از بهترین سریال های یکی دو سال اخیر است. سریالی که هالیوود ریپورتر از آن با عناوین «حماسی»، «اعتیادآور» و «هوشمندانه» یاد کرده است. پخش فصل دوم این سریال تازه تمام شده. فصل سوم «مردگان متحرک» با وجود حواشی بسیار، یک گام رو به جلو برای این سریال با موضوع زامبی ها بود، این سریال را نباید از دست داد.
سریال «بازی تخت و تاج» از شبکه HBO پخش می شود. این مجموعه برگرفته از پرفروشترین اثر مجموعه داستان های فانتزی جورج آر. آر. مارتین یعنی ترانه یخ و آتش ساخته شده است. سه فصل از این سریال تا امروز پخش شده است و توانسته است 22 جایزه مطرح تلویزیونی را که مهمترین آن جایزه گلدتن گلوب سال 2012 بوده است، از آن خود کند.
دیوید بنیوف و دی. بی. وایس سازندگان این سریال هستند و شون بین، مارک ادی، میشل فیرلی، نیکولای کاستر – والدو، لناهدی، امیلیا کلارک بازیگران اصلی این سریال پرطرفدار هستند. همین چند روز پیش این سریال توانست رکورد دانلود غیرقانونی در دنیا را با دو میلیون و 480 هزار بار دانلود بشکند.
خاطرات خونآشام (به انگلیسی: The Vampire Diaries) یک سریال آمریکایی محصول سال ۲۰۰۹ شبکهٔ تلویزیونی سیدابلیو است که هم اکنون نیز در حال ساخت میباشد و در حال حاضر محبوبترین سریال تلویزیونی برای رده سنی نوجوان 13-۱۹) محسوب میشود. این داستان به شرح خاطرات و اتفاقاتی که برای یک خونآشام به نام استفن سالواتوره و یک دختر به نام الینا گیلبرت میپردازد که هر دویشان در پایان هر روز به نوشتن خاطرات خود میپردازند. به همین دلیل نام این سریال هم دارای یک ایهام است زیرا نام این مجموعه هم میتواند بیانگر "خاطرات خونآشام: یعنی خاطراتی باشد که استفن دربارهٔ خود مینویسد" و هم خاطراتی که دربارهٔ یک خونآشام (توسط الینا) نوشته میشود.
---------------------------------------------------------------
خلاصه ی داستان
در قسمت اول این سریال استفن سالواتوره که یک خونآشام است به شهر جدیدی میآید و با دختری به نام الینا برخورد میکند و عاشقشمیشود و برای نزدیکتر شدن به الینا در دبیرستانی که الینا می رود ثبت نام می کند و کم کم رابطه بین او و الینا شکل میگیرد اما پس از مدتی برادر استفن، دیمن پیدا میشود و مشکلاتی را به وجود میآورد که حتی منجر به این میشود که الینا خون اشام بودن استفن و دیمن را بفهمد ولی او با توجه به رفتارهای خوبی که از قبل از استفن دیدهاست منطقی برخورد میکند و سعی میکند با این قضیه کنار بیاید، استفن جریان تبدیل شدنش به خونآشام را در سال ۱۸۶۴ را شرح میدهد که دختر خونآشامی به نام کاترین مسبب این جریان بودهاست، همچنین دیمن تلاشهایی برای بازگردانی کاترین (که ظاهراً او نیز عاشقش بودهاست) میکند که در طی اشتباهی تعداد زیادی خونآشام آزاد میشوند و مشکلاتی به وجود میآیند، در قسمتهای میانی علت شباهت زیاد الینا به کاترین مشخص میشود و آن این بوده که ظاهراً الینا نوهٔ کاترین بوده و او فرزند ناتنی خانوادهٔ گیلبرت بودهاست، در پایان این فصل کاترین به شهر سابقش بازمیگردد.
ادامه ی داستان در ادامه مطلب.به اضافه تصاویری از فیلم:)
فصل دومپس از بازگشت کاترین او درصدد انتقام و اذیت و آزار برادران سالواتوره میآید و در همین راستا اتفاقاتی میافتد. مشخص میشود که کاترین از ابتدا فقط استفن سالواتوره را دوست داشته و علاقهای به دیمن ندارد و از طرفی قرنها پیش از سالواتره ها با برادرانی به نامهای کلاوس و الایژا بودهاست که این دو برادر نخستین خونآشامهای تاریخ هستند. دیمن پس از فهمیدن این موضوع که بیهوده ۱۵۰ سال در پی یافتن کاترین بودهاست او را فراموش میکند و عاشق الینا میشود.
کلاوس در صدد شکستن طلسمی بر می آید که مدتها ذهن او را به خود مشغول کردهاست. او برای این کار به یک همزاد که خون انسان داشته باشد و یک خونآشام نیاز دارد و باید مراسم قربانی کردن را انجام دهد.اما دیمن به اجبار از خون خود به الینا میدهد تا خون او ناخالص شود. الینا از دست دیمن ناراحت و عصبانی میشود.در هر حال الینا تا پیش از مرگ انسان میماند پس کلاوس او و جنا(که توسط کلاوس تبدیل به یک خون آشام شده)ویک گرگینه را برای مراسم قربانی کردن انتخاب میکند.دیمن در نجات جان مت و کارولاین توسظ تایلر لاک وود گرگینه گاز گرفته میشود.جنا در مراسم قربانی کردن میمیرد اما جان (پدر واقعی الینا) با فدا کردن خود برای خون آشام نشدن الینا او را نجات میدهد.دیمن که گرگینه او را گاز گرفتهاست به زودی میمیرد.پس پیش الینا میرود تا از او طلب بخشش کند اما الینا به او میگوید که شاید به زمان زیادی نیاز داشته باشد.دیمن به خانه میرود و با دراوردن حلقهاش به مقابل افتاب میرود تا خودکشی کند.استفن به موقع سر میرسد و مانع او میشود و با زندانی کردن دیمن در پی پیدا کردن راه درمان میگردد.جرمی گیلبرت که مدتی پیش مرده بود هم توسط بانی (دوست دختر جدیدش)که جادوگر است به دنیا باز میگردد.الینا متوجه زخمی شدن دیمن میشود و پشیمان و ناراحت از دیمن در حال مرگ مراقبت میکند.استفن هم با کلاوس معامله میکند که در صورت دادن پادزهر به دیمن هرکاری او بخواهد انجام میدهد.کلاوس او را وادار به خوردن مقدار زیادی خون میکند و از او میخواهد که به دنبال او شهر را ترک کند.کاترین پادزهر را برای دیمن میبرد و جان او را نجات میدهد.جرمی هم با روح دو دوست دختر قبلی خود یعنی آنابل و ویکی روبرو میشود.
فصل سومکلاوس در تلاش برای ساختن ارتشی از دورگههای خود (خونآشام و گرگینه) است. اما هربار که یک دورگه میسازد کمی بعد او میمیرد. استفن که تبدیل به یک خونآشام وحشی شدهاست در کمک به او دریغ نمیکند. الینا سعی میکند همراه دیمن و آلاریک با نقشهای استفن را نجات دهد. اما استفن به آنها میگوید که نمیخواهد نجات پیدا کند و برگردد و اثباتش کشتن دوست دیمن اندی است. کلاوس خواهرش ربکا را که مثل او یک خونآشام اصیل است زنده میکند و آنگاه به ذهن استفن نفوذ کرده و از او میخواهد که به یاد آورد. استفن به یاد میاورد که در سالها پیش کلاوس و خواهرش را دیده و ربکا عاشق او شدهاست. سپس کلاوس و ربکا که در حال فرار از دست فردی بودند مجبور به جابه جایی میشوند و کلاوس به ذهن استفن نفوذ کرده و از او میخواهد که او و ربکا را فراموش کند. ربکا که دوست دارد با استفن بماند در برابر فرار با کلاوس مقاومت میکند و آن وقت کلاوس او را میکشد. کلاوس متوجهٔ رفتار عجیب استفن میشود و همراه با ربکا او را بهزور به میستیک فالز برمیگرداند. در آنجا کلاوس میفهمد که الینا زندهاست. وی بار دیگر به ذهن استفن نفوذ میکند و از او میخواهد که انسانیتش را خاموش کند. از اینجا به بعد استفن دیگر به چیزی اهمیت نمیدهد و فقط به هر چه کلاوس بگوید گوش میکند. کلاوس تایلر را دورگه میسازد و راه درست کردن دورگههایش را یاد میگیرد.
کلاوس میفهمد که خون الینا تنها راه زنده ماندن دورگههایش است، بنابراین نمیخواهد که الینا بمیرد. کاترین و جرمی، مایکل(پدر کلاوس)را پیدا میکنند و مایکل قصد کشتن کلاوس را دارد. الینا هم سال جدید تحصیلی را در حالی آغاز میکند که استفن دوباره شروع به خوردن خون انسان کرده و تایلر هم یک جوراحساس نوکری نسبت به کلاوس پیدا کردهاست. الینا و آلاریک در جشن آغاز سال، سعی میکننداستفن را با گل شاه پسندبیهوش کنند تا بتوانند استفن را در سلول قدیمی فوربس زندانی کنند تا مایکل، کلاوس را بکشد و این اجبار ذهنی کلاوس از استفن آزاد شود. اما موفق نمیشوند چون ویکی (خواهر مت) که الآن یک روح است، به دلایلی سد راه آنها میشود(قبلاً بانی برای نجات جان جرمی، طلسمی را شکست که دروازه بین این دنیا و دنیای ارواح باز شد و ارواح میتوانستند در این دنیا حضور یابند و ویکی برای اینکه بتواند برای همیشه در این دنیا بماند، باید الینا را بکشد. اما بانی موفق میشود برای همیشه دروازه را ببندد).
دیمن، آلاریک و الینا محل زندگی(یک غار قدیمی) مایکل و خانوادهاش را پیدا میکنند که داستان زندگی و چگونه تبدیل شدن مایکل و خانوادهاش در آنجا نقاشی شده. آلاریک، دیمن و الینا پس از جستجوی فراوان، داستان زندگی آنها را میفهمند. مایکل فرزندان خود را به خون آشام تبدیل کرد تا دیگر آسیب پذیر نباشند، اما کلاوس با کشتن مادرشان، باعث میشود که خانواده از هم فرو بپاشد. کشتن مادرشان را به گردن مایکل میاندازد و با این کار ربکا(خواهرش) و الایژا(بزرگترین برادرش) را با خود متحد میکند.(بعدها به دلایلی الایژا از کلاوس جدا میشود)
حال که الینا تقریباً همه چیز را میداند، به پیش ربکا میرود و داستان را از زبان او میشنود. اما کلاوس به ربکا در مورد کشتن مادرشان دروغ گفته بود و ربکا با شنیدن اینکه کلاوس، مادرشان را کشته خشمگین میشود. از طرفی مایکل(که توسط کاترین زنده شده) با استفن و دیمن آشنا میشود و درصدد کشتن کلاوس هستند و ربکا هم با آنها متحد میشود و با نقشهای زیرکانه کلاوس را به شهر میستیک فالز برمیگردانند... . سلاحی که با آن میتوان کلاوس را کشت، مایکل به دیمن داده بود تا دیمن او را بکشد، اما کاترین یک چیز خیلی خیلی مهم را میفهمد(که مایکل به دیمن نگفته بود) و آن را به استفن میگوید. اینکه اگر یک خون آشامِ عادی با آن سلاح یک خون آشام اصیل را بکشد، خود آن خون آشام هم کشته میشود. استفن وقتی این موضوع را میفهمد، جلوی دیمن را میگیرد(یعنی اینکه انسانیت استفن دوباره برگشته) و کلاوس هم از این موقعیت، استفاده کرده و مایکل را میکشد.
اما دیمن و الینا فکر میکنند که استفن برای آزادی ذهنی خود، جلوی کشتن کلاوس را گرفتهاست. حال که استفن آزادی خود را بهدست آورده، تمام خانوادهٔ کلاوس (که در تابوت هستند) را میدزدد و قصد انتقام از کلاوس را دارد. بعداً استفن متوجه میشود که یک تابوت افسون شده و در آن به هیچ وجه باز نمیشوند(مادر کلاوس هست که از تابوت بیرون میاید و وانمود میکند کلاوس را هنوز دو ست دارد ولی در اصل قصد کشتن کلاوس را دارد که کلاوس میفهمد و مادر کلاوس فرار میکند) در ضمن استفن از کلاوس میخواهد که دورگههایش را از شهر خارج کند وگرنه الینا را به خونآشام تبدیل میکند . پس از تمام این اتفاقات استفن آرام تر شده و رابطهاش نیز با الینا خوب شده اما در قسمت ۱۷ دیمن می فهمد به جز آن سلاحی که پدر کلاوس داشت (و نابود شد) سلاحی دیگر نیز وجود دارد که در زیر پل شهر پنهان شده است. ولی ربکا قبل از دیمن جای آن را می فهمد و تمام آن سلاح ها را نابود می کند اما غافل از این است که دیمن از او باهوش تر است زیرا دیمن می فهمد که چوپ تابلوهای قدیم شهر نیز از این سلاح ساخته شده است. او پس از جمع آوری تابلوها آن ها را نزد استفن می برد و قسمت ۱۷ با این جمله تمام می شود: بریم چند تا اصیل بکشیم.
در قسمت ۱۸ آلاریک،الینا ،دیمن و استفن مشغول به ساختن سلاح از چوب درخت بلوط سفید برای کشتن اصیل ها هستند و اکنون الینا،الاریک، استفن، دیمن، کارولین و مت هر کدام یک سلاح برای کشتن اصیل ها دارند. کلاوس برادرش فین را مجبور میکند تا با او به مستیک فالز بیاید تا یک جادوگر (مادر بانی) و جرمی رو تهدید کند تا بانی افسون اِستر که آن ها را به هم متصل کرده است باطل کند و ربکا در این کار به کلاوس کمک می کند. دیمن، استفن ، الینا، کارولین و مت نقشه ای برای کشتن کلاوس دارند. فین حاضر به همکاری با کلاوس نشد ولی کلاوس با سیج(عشق فین) او را راضی به همکاری می کند.ربکا برای انتقام از دیمن به خاطر کاری که با او کرد او را شکنجه می دهد. الینا از حضور فین و سیج در مستیک فالز باخبر می شود. طبق نقشه اگر یکی از اصیل ها بمیرد بقیه هم می میرند ولی بانی طلسم را قبل از اینکه استفن و مت و الینا فین رو بکشند شکست. بانی دیمن را در حال شکنجه می بیند ولی حاضر به نجات دادن او نمیشود و موضوع را به الینا می گوید. سیج برای انتقام فین به سراغ استفن می رود ولی چون نسل خونیش به فین متصل بوده(یعنی فین او را به خونآشام تبدیل کرده بود) می میرد و آن ها از اینجا می فهمند که اگر کلاوس رو بکشند تمام نسل خونی او هم می میرند. اما آن ها نمیدانستند نسل خونی استفن، دیمن و کارولین به کدام خونآشام اصیل متصل می شود. استفن پیش کلاوس میرود و چوب ها را با دیمن معامله می کند ولی دو تا از چوب ها سر جایشان نبودند و یکی از آن ها را ضمیر ناخود آگاه آلاریک پنهان کرده بوده است برای همین استفن آلاریک را زندانی می کند تا جای چوب ها را پیدا کند از الینا و دیمن می خواهد تا پیش جیمی بروند چون دیمن و استفن را کاترین تبدیل کرده بود و کاترین را هم رز تبدیل کرده بود. دیمن و النا پیش جیمی می روند و ازش می خواهند که با رز ارتباط برقرار کند تا بفهمند کی رز را تبدیل کرده اما کال قبل از دیمن و الینا کسی که رز را تبدیل کرده می کشه و الینا می فهممه به دیمن علاقه دارد. استر مادر کلاوس خون الینا را به آلاریک متصل و او را تبدیل به خون آشام می کند وقتی کلاوس می فهمد که با کشتن الینا می تواند آلاریک را بکشد الینا را زندانی می کند و دیمن و استفن توسط بانی کلاوس را خشک می کنند و الینار ا نجات می دهند اما بر اثر درگیری سر الینا به میز می خورد دیمن بدن کلاوس را قایم می کند اماالاریک برای کشتن تمامی خون آشام ها اقدام میکند و به انجمن شهر لیست تمات خون آشام ها را می دهد. الینا را بر اثر ضربه مغزی به بیمارستان می برتد و دکتر از خون دیمن به الینا می دهد. مت الینا را از شهر خارج کند ولی در بین راه می فهمد که آلاریک کلاوس را کشته بنابراین باید برای بودن در آخرین لحظات زندگی بین دیمن و استفن، یکی را انتخاب کند که استفن را انتخاب می کند و به دیمن تلفنی می گه اگه ما اول همدیکه را دیده بودیم شاید ما الان با هم بودیم. الینا و مت در حال بازگشت هستند که ربکا برای اینکه آلاریک را بکشه ماشین الینا را از روی پل منحرف می کند و ماشین داخل اب می افته و آلاریک بر می گرده تا دیمن را بکشه که توی گذشته دیمن نشان می دهد که اولین بار قبل از استفن همدیگه را دیده بودند و دیمن کاری کرد که الینا این دیدار را فراموش کنه. استفن برای کمک به الینا به زیر آب می رود و الینا می خواهد که مت را نجات دهد و الینا میمیرد. با مردن الینا آلاریک هم میمیرد و دیمن این را می فهمد و سریع بر میگردد که دکتر می گه که به الینا خون دیمن راداده ولی نسل خونی کلاوس یعنی ( استیفن ، دیمن ، کرولاین ) هنوز زنده هستند اما بانی کلاوس را در بدن تایلر قرار داده است.
فصل چهارمالینا در حال تغییر است و برای اینکه تبدیل شود باید خون بخورد و دیمن از این موضوع که استفن جون الینا را نجات نداده ناراحت است. استفن از بانی می خواهد الینا را با جادو دوباره انسان کند بنابراین تا پایان روز برای خون دادن به الینا صبر می کنند انجمن شهر مادر تایلر و کارولاین را به خاطر حمایت از خون آشام ها بر کنار و دستگیر می کنند. کشیش شهر که الان رییس انجمنم هست دستور دستگیری خون آشام ها را می دهد و ربکا و کارولاین را دستگیر می کنند و در حال انتقال به مکانی هستند که تایلر یا همان کلاوس وقتی متوجه می شود که کارولاین را دستگیر کرده اند برای نجات او به خودرو ها حمله و فقط کارولاین را نجات می دهد. برای دستگیری استفن به خانه الینا آمده و الینا را هم دستگیر می کنند. خاطراتی که خون آشام ها وقتی الینا انسان بود را از حافظه اش پاک کردن بودند از جمله خاطرات دیمن همه را به یاد می آورد. کشیش متوجه حرکات الینا می شود و می فهمد الینا هم خون آشام است و او را هم زندانی می کنند.دیمن از موضوع خبردار می شود و با مت به سراغ مزرعه ای که استفن و بقیه زندانی هستند می روند. بانی جادویی انجام می دهد اما مادربزرگش به او هشدار می دهد که الینا را برنگرداند بنابراین موفق نمی شود که الینا را دوباره انسان کند.استفن با کمک ربکا به الینا خون می رسانند و الینا خون آشام می شود. بانی کلاوس را به بدنش بر می گرداند و استفن و دیگران متوجه می شوند که یک شکارچی خون آشام به شهر آمده و خالکوبی روی دستش دارد که فقط جیمی آن را می بیند. استفن از طریق کلاوس متوجه می شود دارویی برای انسان شدن وجود دارد و برای این کار باید خالکوبی شکارچی خون آشام تکمیل و یک ساحره به قدرت زیادی برسد. پروفسور شین به شهر آمده و به بانی کمک می کند و از مکان دارو اطلاع دارد اما دارو پیش یکی از خطرناک ترین خون آشام ها به نام سایلس می باشد که سالهاست خشک شده است. الینا به خاطر دیمن با استفن به هم می زند و عاشق دیمن می شود اما کارولاین متوجه می شود که الینا بنده دیمن شده و هرکاری دیمن بگوید انجام می دهد. الینا شکارچی را می کشد و با کشتن شکارچی جیمی به شکارچی خون آشام تبدیل می شود.جیمی با کشتن کال که یک اصیل است خالکوبی را تکمیل میکند و دکتر شین و بقیه به جزیره ای که سایلس و درمان است می روند و کاترین دارو را دزدیده و با کشتن جیمی فرار می کند. دیمن الینا را برای فراموش کردن مرگ جیمی و عذاب مجبور به خاموش کردن احساساتش می کند و الینا خیلی تغییر می کند و همه به دنبال کاترین هستند تا درمان را به دست بیاورند به جز الینا که الان یک خون آشام درنده است. کلاوس به شهر دیگری می رود و متوجه می شود که هیلی از او باردار است. دیمن و استفن با کمک مت احساسات الینا را روشن می کنند و بانی برای از بین بردن سایلس مجبور می شود دروازه بین برزخ ماورایی و این دنیا را از بین ببرد و تمام مرده ها برمی گردند و سایلس را خشک می کنند و بانی برای برگردانندن جیمی به این دنیا طلسمی انجام می دهد که باعث کشتنش می شود و جیمی بر می گردد. الینا بنده دیمن نیست و هنوز عاشق دیمن است بنابراین استفن تصمیم به رفتن می گیرید و در بین راه می خواهد بدن سایلس را از بین ببرد. کاترین به الینا حمله می کند و الینا که دارو را دارد به خورد کاترین می دهدو استفین منوجه می شود سایلس زنده است سایلس استفن را داخل یک گاو صندوق به دریاچه می اندازد و سایلس همزاد استفن است.
فصل پنجمدر تاریخ ۱۱ فبریه ۲۰۱۳ شبکه سیدابلیو اعلام کرد سریالهای خاطرات خونآشام، فوق طبیعی و پیکان را تمدید خواهد کرد.[۲] اعلام شده است که فصل پنجم خاطرات خونآشام از روز ۱۰ اکتبر ۲۰۱۳ مصادف با ۱۸ مهر ۱۳۹۲ خورشیدی پخش خواهد شد.
تصاویر:
پر فروش ترین فیلم هفته گذشته سینما جهان
فیلم «سفر به جزیرهی اسرارآمیز ٢» عنوان پرفروشترین فیلم سینمای جهان در هفتهی گذشته را کسب کرد.
به گزارش فانتزی، پروژهی فیلم «سفر به جزیرهی اسرارآمیز ٢» با فروش ٢۶ میلیون دلار در سینماهای جهان صدرنشین گیشهها شد و مجموع فروش جهانیاش را به مرز ١٠٠ میلیون دلار رساند.
این فیلم که در ٢٩ کشور جهان و در بیش از ٨ هزار سالن سینمایی به روی پرده رفته است، از ١٠ فوریه (٢١ بهمن) اکران خود را در سینماهای آمریکای شمالی آغاز کرده است.
قسمت دوم از سری فیلمهای «سفر به جزیرهی اسرارآمیز» برای دومین هفته متوالی در سینماهای فرانسه پرفروشترین فیلم بود و توانست فروش ۴/٣ میلیون دلار را به دست آورد.
در خلاصهی داستان این فیلم آمده است: «شان» به همراه دوست مادرش برای پیدا کردن پدربزرگشان که گفته میشود در جزیرهای اسرارآمیز مفقود شده است، به محل موردنظر مسافرت میکنند و اتفاقات شگفتانگیزی را تجربه میکنند.
«مایکل کین» بازیگر کهنهکار هالیوود که در فیلمهای «بازگشت بتمن» و«پرستیژ» با کریستوفر نولان همکاری داشته است، در این فیلم بازی کرده است.
«براد پیتون» پروژهی سینمایی «سفر به جزیرهی اسرارآمیز ٢» را بر اساس اقتباسی از کتاب «ژول ورن» کارگردانی کرده است. «سفر به جزیرهی اسرارآمیز ٢» در قالب سهبعدی و آیمکس سهبعدی در معرض تماشای مخاطبان قرار گرفته است.
جدیدترین فیلم «استفان دالدری» با عنوان «فوقالعاده بلند و بسیار نزدیک» با فروش ۶/٢ میلیون دلار رتبه دوم جدول فروش در سطح بینالمللی را به خود اختصاص داد.
داستان این فیلم دربارهی خانواده «شل» است. این خانواده متشکل از پدر (تام هنکس)، مادر (ساندرا بولاک) و فرزندشان به نام اسکار (توماس هورن) است که همه به خوبی و خوشی در کنار یکدیگر در حال زندگی هستند.
زمانی که توماس (پدر خانواده) در روز یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ برای یک جلسه کاری به طبقهی ١٠۵ یکی از برجهای دوقلو میرود، با حادثهای تروریستی مواجه میشود و پیش از آنکه بتواند فرار کند از بین میرود.
یک سال پس از این اتفاق، «اسکار» با پیدا کردن کلیدی در کمد پدرش، به این فکر میافتد که شاید این کلید بتواند درهای جدیدی از زندگی را بر وی بگشاید، به همین دلیل در به در به دنبال قفل آن میگردد.
فیلم اگرچه در پس زمینه خود ماجرای یازده سپتامبر را به تصویر می کشد اما هرگز به صورت مستقیم به آن اشارهای نمیکند. احتمال اینکه در هالیوود فیلمی ساخته شود که به نوعی به حادثه یازدهم سپتامبر اشاره داشته باشد و در آن خبری از جبهه گیری سیاسی نباشد، بسیار کم است؛ « فوق العاده بلند و بسیار نزدیک » یکی از همین فیلمهاست.
این فیلم دو نام بزرگ «تام هنکس» و «ساندرا بولاک» را یدک میکشد، اما کار چندانی با آنها ندارد. «هنکس» که در اول فیلم جان خود را از دست میدهد و در ادامه هرچه که میبینیم فلاشبکهای نصیحتی اوست و «بولاک» که فقط یک مادر وظیفهشناس است. این رویه موجب شده تا تماشاگر حواساش را معطوف شخصیت اسکار و ماجراجوییهایش کند.